تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تاریخ ادبی ایران و آدرس ddd11.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollName-> <-PollItems->
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 3 بازدید دیروز : 2 بازدید هفته : 15 بازدید ماه : 156 بازدید کل : 33138 تعداد مطالب : 194 تعداد نظرات : 21 تعداد آنلاین : 1
Alternative content
كد ماوس
کد کج شدن تصاوير
از اینکه برایموفقیت ادبیات در وبلاگ ما می آیید و نظر می دهید خرسندیم
لطفا از اشعار نیز استفاده کنید
برای دیگر کاربردها، عبدالقادر (ابهامزدایی) را ببینید.
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس یا برلاس، متخلص به بیدل دهلوی، شاعر پارسیسرای افغان است.
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ه. ق. در خواجه رواش، کابل (افغانستان) پای به عرصهٔ هستی نهاد. او شاعر پارسیگوی افغان است که از ترکان جغتائیبرلاس بدخشان بود؛ اما بیشتر عمر خود را در شاه جهانآباد دهلی, هندبه سر برد, و به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشههای ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
او در سال ۱۰۷۹ ه. ق. بخدمت محمداعظم بن اورنگ زیب پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در سال ۱۰۹۶ه. ق. در دهلی سکنی گزید، و نزد آصف جاه اول، (نظام حیدرآباد) دکن منزلت بلند داشت.
بیدل بهروز پنجشنبه چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه. ق. در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانهاش، در جاییکه خودش تعیین کرده بود، دفن گردید.[۱] پژوهشهای بعدی توسط استاد سید محمد داؤد الحسینی، همه متفق و گواه بر آناند، که عظام[۲] بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانهاش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست، بلکه، در قریهٔ خواجه رواش کابل میباشد.
در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات بههم آمیخته، و خیالپردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیدهاست.
در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونههای سبک هندی[۳] بهشمار میآید.
شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آیینهها در مورد بیدل میگوید: «بیدل را باید نمایندة تمام عیار اسلوب هندی بهشمار آوریم. (منبع شماره ۲)»
علامه صلاح الدین سلجوقی در صفحهٔ ۸۷ نقد بیدل خویش اینطور مینویسد:
«حینیکه به هند بودم، از بیدل خیلیها جستجو نمودم، ولی، معلوم شد که مردم هند کنون بیدل را فراموش کردهاند. (مظهر) و (ظهوری) نزد ایشان بارها بلندتر است از بیدل. قبر بیدل هم پیدا نشد، و من به درجهٔ اخیر به حیث یک جنرال قونسل افغانی که نزد اهل هند محترم است خیلی کوشیدم. در پایان کوشش خود به این فکر آمدم که بقایای او را به کابل آوردهاند، و من درین باره با استاد سید محمد داؤد الحسینی همنوا هستم. اسناد استاد موصوف خوب قوی است، و علاوه بر آن، گم شدن و ناپدید شدن ناگهانی قبر در زمانی که در آن محیط بزرگترین شاعر و صوفی و ادیب محسوب میشد، هیچ معنی ندارد به جز این که جثهٔ او را از خانه اش (که طبعاٌ قبر در خانه معنی دیگری ندارد بجز این که مؤقت باشد) رسماً بوطنش و باز بجاییکه در قریهٔ (خواجه رواش) بنام محلهٔ چغتاییها، یعنی اقوام بیدل، معمور و معروف بودهاست و تا کنون مرکز صوفیهای وحدت الوجودی یعنی انصاریهای پای منار است، آوردهاند».
استاد سلجوقی سپس ادامه میدهد:
«اینکه اگر بعضی میگویند و یا بگویند که قبر بیدل از طرف بعضی مهاجمین از بین رفتهاست معنیی ندارد. مهاجمین به بسیاری قبرها حمله کردهاند. ولی قبر از میان نرفتهاست. این کار به قبر جامی هم صورت گرفت ولی قبر باقی ماند و کنون مرجع خاص و عام است. مخصوصاً که مهاجم مانند سیل زود گذر باشد. و طبیعی است که آنطور مقبرهٔ مورد تجاوز هنوز محترم تر و محبوب تر و آباد تر میگردد.»
اسناد زنده یاد حسینی که شادروان سلجوقی از آنها یاد نمودهاست، از حدود ۸۶ شخصیت میباشد که آوردن نام همهٔ آنان درین فشرده میسر نیست. در اینجا تنها برخی از این دانشوران تذکر مییابند: ملک الشعرا استاد بیتاب، علامه صلاح الدین سلجوقی، میرغلام حضرت شایق جمال، میر غلام محمد غبار، سرور گویا اعتمادی، استاد خلیل الله خلیلی، دکتور میر نجم الدین انصاری، پروفیسر میر امان الدین انصاری، میر محمد آصف انصاری، پروفیسرغلام حسن مجددی، محمد ابراهیم خلیل، علی محمد خان آدینه وزیر دربار، خال محمد خسته، فیض محمد زکریا وزیر معارف و وزیر خارجه، دکتور نجیب الله توروایانا، محمد ابراهیم صفا، پروفیسر داکتر عبدالاحمد جاوید، احمد علی محمد حیدر ژوبل، پروفیسر عبدالحی حبیبی، محمد طاهر بدخشی، سید شمس الدین مجروح، دکتور محمد انس، غلام سرور ناشر، پروفیسر الکساندر بوسانی استاد دانشگاه نیاپل ایطالیا، مولوی فیض الله قندهاری، مولانا سید محمد عمر هروی، مولانا عبدالقدیر شهاب، مولینا فضل حق رامپوری و مولینا اشرف علی نهادنی و مولانا امجد علی بهاری رحمهم الله، دکتور عبدالغنی نویسندهٔ کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل و پروفیسر محمد باقر رئیس دانشگاه پنجاب. این دانشمندان همه متفق و به یک نظر اند که عظام حضرت بیدل به وطن اصلی آن شاعر انتقال داده شد. بقایای جسد میرزاعبدالقادر بیدل را در کنار مقبرهٔ میرزا ظریف و شخص دیگری که غازی خاننام داشتهاست، به خاک سپردند. به اساس مدارک و شواهد به دست آمده و روایت اهل خبرت، حفریاتی که به وسیلهٔدانشمندان در مزار بیدل در خواجه رواش کابل صورت گرفت، دخمه یی در آنجا ظاهر شد که در سمت غربی آن گوری موجود بود که با گچ و آجر پخته کاری شده بود و لوحه سنگ نیمه شکسته یی داشت. از عبارت لوحه سنگ بر میآمد که قبر از کدام مبارز بوده و در سال ۱۰۲۶ قبل از ولادت حضرت بیدل وفات نمودهاست. در سمت شرقی دخمه عظام دو شخص به وضع غیر منظم در صحن دخمه گذاشته شده بود که دلیل قاطع بر انتقال عظام میباشد. محلهٔ مذکور از قدیم نزد مردم به یکه ظریف یعنی ظریف آباد شهرت دارد، بدون آن که متوجه باشند که میرزا ظریف مامای بیدل بودهاست و اولاده اش در خواجه رواش ساکن هستند. بر تربت بیدل لوحه سنگی هم موجود بود، ولی در دورهٔ حکمروایی امیر عبدالرحمن خان در هنگام قیام هزاره که در اثر آن از سال ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ جنگ شدیدی جریان داشت، این لوحه سنگ به وسیلهٔ تیمور شاه، احمد شاه و سلطان شاه، صاحبان باغ و زمینی که مزار بیدل و مامایش میرزا ظریف در آن قرار دارد، از بین برده شد. آنان بر این باور بودند که توجه شخص امیر عبدالرحمن خان که به زیارت بیدل آمده بود و تصمیم ساختن آبده یی را داشت، باعث به اصطلاح سرکاری شدن باغ و جایداد ایشان خواهد شد. تمام جزئیات از بین بردن و ناپدید ساختن لوحه سنگ تربت بیدل را صاحب شاه، وارث عاملان این کار اعتراف نموده و به صورت تحریری به استاد سید محمد داؤد الحسینی پژوهشگر مزار بیدل تسلیم نمودهاست. در اوآخر سالهای چهل شمسی قرار بود به پیشنهاد و ابتکار حسینی و تایید و ارادهٔ دولت وقت گنبدی بر مدفن بیدل آباد شود. لوحه سنگی هم به خط موصوف که خطاط شهیری بود، تهیه گردید و بر تربت بیدل گذارده شد. اعمار مزار این شاعر متصوف که از سوی ریاست ساختمان وزارت دفاع ملی افغانستان آغاز شده بود، با تأسف که بنا بر تغییرات پیهم سیاسی در افغانستان تا کنون به پایان نرسیدهاست. شایستهٔ یادهانیست که این پژوهشگر بیش از پنجاه سال بر زندگی، اندیشه و شعر بیدل و پیرامون اصطلاحات کابلی بیدل و مزارش پژوهش و کوشش کردهاست. در مورد قبری که بعداً بنام قبر بیدل در دهلی معرفی گردید، مرحوم سرور گویا چنین مینویسد: «در این اواخر یعنی در سال ۱۳۵۹ قمری در نزدیکی قلعهٔ شیر شاه سوری مشهور به پرانه قلعه مقابل آرامگاه ملک نورالدین یار پران کنار جادهٔ مترا، خواجه حسن نظامی دهلوی بنا بر علتی در خرابهای مرتفع و تپه زاری قبری به نام بیدل شهرت داد و از نظام حیدر آباد در خواست نموده تا به امداد وی مقبره را آباد نماید نظام حیدر آباد دکن دو هزار روپیه هندی فرستاد و صفحه و صورت قبر از پارچهٔ رخام و خشت و سمنت آباد گردید و کتیبه یی هم به زبان اردو خواجه حسن نظامی بر آن نوشت و به نام میرزا بیدل اشتهار یافت. نظامی درین باره به کلی اشتباه نمودهاست و غرضی داشتهاست. قبر مذکور به هیچ وجه من الوجوه از بیدل نیست. به طوری که شاگردان و معاصران بیدل مینویسند، خانه و قبر بیدل در جوار دروازهٔ دهلی محلهٔ کهکریان کنار دریای جمنا واقع بوده که از قبر ملک نورالدین یارپران زیاده از دو میل فاصله دارد. به علاوه قبر ملک یارپران و مقابلش قبر ابوبکر طوسی از زمان علاءالدین بلخی موجود و مشهور بودهاست و هیچ یک از معاصران و شاگردان حضرت میرزا - قبر بیدل را نزدیک بدین دو قبر و قلعهٔ شیرشاه سوری اشارت نکردهاست. همچنین در کتاب مزارات اولیای دهلی و آثار الصنادید و چراغ دهلی و واقعات حکومت دهلی و مسافر دهلیو غرابت نکر وغیره از مقبرهٔ بیدل در صد سال هیچ جا ذکری نرفتهاست. شاعر نامور هند میرزا اسدالله غالب در زمان حیات خود بسیار جستجو و تفحص نموده تا اثری از قبر بیدل در دهلی بیابد. در یک مکتوب خود این مطلب را نوشته و عدم موفقیت خود را اظهار مینماید. خلاصه تا زمان مؤلف عقد ثریا یعنی ۱۱۹۹ هجری قمری که ۲۳ سال بعد از مرگ میرزا بیدل مزار حضرتش معلوم بودهاست و بعد از آن به کلی نا معلوم و کسی از آن سراغی ندادهاست.» این موضوع را میتوان در کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل که به وسیلهٔ دکتور عبدلغنی استاد دانشکاه پنجاب تألیف گردیده و اثر بسیار گرانبهایی در مورد زندگی و آثار بیدل است مطالعه نمود. وی مینویسد: «بالاخره در آثار الصنادید سر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شدهاست و نیز در کتابهایی که بعد از آن تصنیف گردیده غرابت نگار، مزارات اولیای دهلی و واقعات دارالحکومهٔ دهلی ذکری از قبر بیدل نرفتهاست. قابل توجهاست که کتاب آخرالذکر در این موضوع به صورت جامع بحث میکند و حتی از خرابههای دهلی نیز نام میبرد. آثار الصنادید نیز درین زمینه بسیار مهم است. میرزا اسد الله خان غالب (۱۷۹۷-۱۸۶۹ میلادی) که از پیروان ارادتمند بیدل بود تقریظی بر کتاب مذکور نوشته. اگر اثری از قبر بیدل در سال ۱۸۴۷ میلادی وجود میداشت، غالب حتماً از (سر سید احمد خان) در خواست مینمود تا از آن در کتاب خویش یاد کند. بنابرین واضح است که در آن وقت قطعاً اثری از قبر بیدل بجا نمانده بود. نظر به این همه دلایل عقیدهٔ من این است که مولینا حسن نظامی به کشف محل اصلی قبر بیدل موفق نشده بود. قبری که با وجود شکل غیر مشخخص خود از طرف مولینا حسن نظامی در سال ۱۹۴۱ میلادی (مطابق ۱۳۵۹ هجری) تشخیص شده نتوانست در سال ۱۸۴۷ میلادی یعنی یک قرن پیشتر بصورت بهتری قابل تشخیص بود. اما میدانیم که غالب و سر سید احمد حتی یک کلمه نیز راجع به بیدل در آثار الصنادید اظهار نکردهاند. بنابرین برای تعیین قبر بیدل تحقیق علمی در خود همان جای لازم است.(رجوع شود به کتابهای: سی مقاله در بارهٔ بیدل، کابل۱۳۶۵، صفحهٔ ۲۱۵-۲۲۰ و احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل). مرحوم پروفیسر غلام حسن مجددی در صفحهٔ ۸۶ کتاب بیدل شناسی چنین مینویسد: «در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. قبلاً ذکر گردید که در پایان سدهٔ دوازدهم هجری خانهٔ بیدل بحالت ویرانی، چون کسی نبود که از قبر مراقبت کند شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد. داکتر عبدالغنی میگوید: مولینا حسن نظامی مصنف آثار متعددی در بارهٔ دهلی، بمن نوشتهاست که چون مرقع دهلی مؤلفهٔ درگاه قلی خان را به زبان اردو ترجمه مینمود، در آن ذکر گردیده بود که قبر بیدل معلوم نیست. و مولینا نویسنده: سید علی سید میرزایی ׀ تاریخ: جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,
مسعود سعد سلمان شاعر دورهٔ غزنوی که در نیمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری میزیستهاست.
مسعود سعد سلمان، در سال ۴۳۸ هجری به دنیا آمد.[۱] اجداد مسعود سعد همدانی بودند همچنین سعد سلمان پدر مسعود اهل همدان بود ولی ارباب تذکره دربارهٔ زادبومش اختلاف دارند. بنا به گفتهٔ عوفی در همدان به دنیا آمده[۲] دولتشاه سمرقندی زادگاهش را جرجان میداند[۳]، واله داغستانی گوید که اصلش از همدان است ولی مدتها در لاهور به سر بردهاست[۴]؛ غلامعلی آزاده[۵] وی را اهل لاهور میداند؛ و بدیعالزمان فروزانفر در سخن و سخنوران زادگاهش را لاهور نوشتهاست[۶].[۷]
حیات مسعود سعد سلمان مصادف با عهد شش پادشاه غزنوی بودهاست که عبارتاند از؛ شاه فرخزاد، سلطان ابراهیم، مسعود بن ابراهیم، شهرزاد، ملک ارسلان و بهرامشاه. کودکی او در عهد پادشاه فرّخزاد بوده و زندگی ادبی و خدمت شاهی او، از عهد سلطان ابراهیم، آغاز میشود.[۸] مسعود سعد تا شصت سال به عنوان یکی از عمّال دیوان غزنوی، خدمت کرد. در سال ۴۳۸ هجری قمری هنگامی که سلطان مسعود بن محمود، فرزند خود «مجدود» را به فرمانفرمایی هند فرستاد، سعد سلمان همراه او بود.[۹]
مسعود سعد سلمان دو پسر و یک دختر داشت. یک پسرش موسوم به «سعادت» که شاعر بود و پسرِ دیگر «صالح» (یا محمد) نام داشته که هنگام زندانیبودن پدر، در مرنج، وفات یافت. مسعود سعد سلمان در سال ۵۱۸ هجری از دنیا رفت. بخشی از حیات هشتادساله او در زندانهای دهک، نای، سو و مرنج گذشتهاست. شغل رسمی او کتابدار سلطنتی بودهاست.[۱۰]
اشعار مسعود سعد سلمان متأثر از سرودههای عنصری و منوچهری و ناصر خسرو و فرخی است. سه دیوان (فارسی و عربی و هندی) به وی نسبت دادهاند. قصایدش که اغلب در مدح سلاطین غزنوی است ساده و روان است و چنین مینماید که به فلسفه و ریاضیات آشنا بودهاست. در اشعارش برخی کلمات هندی دیده میشود. کمالالدین اسمعیل، معزی و ظهیرالدین نیشابوری از سبکش تقلید کردهاند. سنایی او را در شعر «پیشوای کیهان»[۱۱] و رشیدی «تاج شاعران»[۱۲] وی چند بار، در چند حصار زندانی شد و حبسیاتش هم از لحاظ سوز و احساسات و حسن معانی و هم از لحاظ لطف الفاظ و سلاست و تشبیهات طبیعی بینظیرند و اهمیت خاصی دارند[۱۳] اشعار فارسی وی را برخی هجده هزار بیت دانستهاند.[۱۴]
مسعود سعد سلمان یکی از قصیدهسرایان اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم بوده و سبک شعر او خراسانی است. دیوان فارسی وی قریب به هجدههزار بیت دانسته شدهاست و غیر از قصاید،غزلیات و رباعیات، مثنویات، قطعات و چیستان نیز دارد. فروزانفر مثنویاتش را متوسط شمرده و گفته «اگر نمیساخت بهتر بود».[۱۵]
برشکال (موسم باران) لاهور:
سعدالدّین محمودبن امینالدّین عبدالکریمبن یحیی شبستری (معروف به: شیخ محمود شبستری) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجریست. [۱] با توجه به مطالب مندرج در کتاب روضات الجنان جلد ۲، وی معاصر شیخ بابا ابی شبستری (متوفی به سال ۷۴۰) بوده و در همان سال فوت نموده، لذا سن شیخ محود شبستری در زمان فوت باید ۵۲ یا ۵۳ بوده باشد. [۲] وی از مشاهیر عرفای ایران است و بیشتر شهرت او در این است که سراینده گلشن راز میباشد. [۳]
سال تولّد او را گوناگون و از جمله ۶۸۷ ه.ق. دانستهاند. محل تولّد این عارف نامآور قصبهٔ شبستر در نزدیکی شهر تبریز است. او در سال ۷۲۰ ه.ق. در سنّ ۳۳ سالگی وفات یافته و در زادگاهششبستر مدفوناست. در اوائل زندگیش، تبریز بروز و غلبهٔ قدرت مغولها را شاهد بود، که خود نوعی هرج و مرج فکری را سبب میگردید.[۴] وی در اواسط زندگی به کرمان رفت و در آنجا ازدواج نمود و حاصل این ازدواج یک پسر بود. [۵]
وی به دقایق حکمت عرفان نظری واقف و به فتوحات مکّیه و فصوص الحکم شیخ محی الدین ابن العربی احاطه داشت. وی به جستجوی شمس خود پرداخت و بطوری که خود در گلشن راز بیان میدارد، شیخ و پیرش، امین الدّین بودهاست: شیخ و استاد من امین الدّین --- داد الحق جوابهای چنین / من ندیدم دگر استاد چنین --- کآفرین بر روان پاکش باد [۶]
آثار وی را میتوان به دو دسته منظوم و منثور بخش کرد.
مقالهٔ اصلی: گلشن راز
مثنوی گلشن راز مهمترین و پرآوازهترین اثر شعری اوست که حدود هزار بیت را در برگرفتهاست. این اثر تا کنون به دفعات چاپ گردیدهاست. یکی از موثق ترین نسخههای چاپ شده به کوشش دکترجواد نوربخش میباشد که براساس ۸ نسخه خطی و ۲ نسخه چاپی معتبر تصحیح و منتشر گردیدهاست. [۷]
این کتاب، تا کنون، به زبانهای ترکی، آلمانی، انگلیسی، و نیز اردو ترجمه شدهاست.
عرفای بنام شروح مفصلی بر «گلشن راز» نگاشتهاند از آنجمله:[۸]
مقالهٔ اصلی: سعادت نامه
مثنوی سعادتنامه کتابیست عرفانی که بر وزن حدیقةالحقیقهٔ سنایی سروده گردیدهاست. این کتاب حدود سه هزار بیت دارد که در چهار باب جایداده شده، و هر باب دارای فصلها و حکایتهای گوناگون است.[۹]
میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)، (۱۲۶۸ یزد - ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات زیادی از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر کشته شد. مدفن او نامعلوم است.
پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. برادری داشت، عبدالغفور نام که یازده سال از وی بزرگتر بود. فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت. قدری درمکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود. فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد.[۱]
هرگز دلـم برای کـم وبیش غـم نداشـت
در دفـتر زمـانه فـتـد نامـش از قـلـم
فرخی شاعری را از کودکی آغاز نمود. فرخی خود معتقد بود که طبع شعرش از مطالعه اشعار سعدی بخصوص رباعی زیر به شعر میل کردهاست.
شعر فرخی از میان شعرای متقدم، بیش از همه از مسعود سعد سلمان متاثر است.[۲] او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشتهاست:
سروده فوق مورداستقبال تمام شعرای پارسی زبان واقع گردید.مخصوصا شعرای بزرگ افغانستان مانند قاری عبدالله خان و امیر عمر خان. حسین مکی در مقدمه دیوان فرخی در ادامه اضافه میکند:
""مقام فرخی در غزل سرایی [را باید] دریابند. نه تنها مرگ وی را یکی از ضربات سهمگین بر پیکر دلفریب ادب و درشت سیلی بر چهره زیبای سخن دانند بلکه فقدان المناک ادبی جبران ناپذیر بشمار آرند زیرا این قبیل اشخاص در هر عصری خود بخود پیدا نمی شوند و قرنها میگذرد تا چنین افرادی پا به عرصه ظهور گذارند""
فرخی از هواداران جدی و حقیقی حزب دموکرات در شهر یزد بود. وی در غزلی آزادی را چنین میستاید:
در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی(برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند) شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند.[۳] در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد چنین گفت:
به همین مناسبت حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد. ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت:[۴]
فرخی درباره دوخته شدن لبانش سرودهاست:
در اواخر سال ۱۳۲۸ هجری قمری، فرخی به تهران کوچ نمود و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را در باره آزادی در روزنامهها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسیها قرار گرفت. وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران، از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. در دوران نخست وزیروثوقالدوله، با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت نمود و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان بازهم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.[۵]
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت.
طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شدهاست. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون «پیکار»، «قیام»، طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر مینمود.[۶] فرخی درباره توقیفهای مکرر روزنامههایش سروده:
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتبا از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار نمود.[۷]
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید. [۸]
فرخی در زندان قصر و ظاهرا در شهریور ۱۳۱۸ به طور عمدی مسموم شد. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، بوسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدیکشته شد. اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالا در گورستان مسگرآباد بطور ناشناس دفن شدهاست.[۹]
ابوالمعالی نصرالله منشی از دبیران دستگاه حکومت غزنویان و معاصر بهرامشاه و خسروشاه غزنوی است. وی به عربی نیز شعر میسروده است و به روایت عوفی در لباب الالباب در اثر سعایت بدخواهان در زمان خسروشاه غزنوی به زندان افتاد و کشته شد. اثر مهم وی ترجمهٔ آزاد کلیله و دمنه از عربی (ترجمه شده از پهلوی به عربی توسط عبدالله بن مقفع) است که آن را به نثری مسجع و آمیخته به انواع روایات و اشعار فارسی و عربی درآورده است.
آثار او در این مجموعه:
کلیله و دمنه
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۲۴۴، رودک - درگذشتهٔ ۳۲۹ هجری قمری) نخستین شاعر مشهور ایرانی-فارسی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این قرن در ایران است.
او در روستایی بهنام بَنُج رودک[۱] (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد.
رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی و پدر شعر پارسی میدانند که به این خاطر است که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشتهاست و این از نوشتههای ایرانی عربی نویس هم عصر رودکی- ابوحاتم رازی مسجل میگردد.[۲] از تمام آثار رودکی که گفته میشود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بودهاست، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقیماندهاست.
او زاده نیمه دوم بود. رودکی در دربار امیر نصر سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. میگویند رودکی در حدود یک صدهزار بیت شعر سروده است[۳] و درموسیقی، ترجمه و آواز نیز دستی داشتهاست. رودکی در سه سال پایانی عمر مورد بی مهری امرا قرار گرفته بود.[۴] او در اواخر عمر به زادگاهش بنجرود بازگشت و در همانجا به سال ۳۲۹ هجری (۹۴۱ میلادی) در گذشت.[۵]
او مدحکننده[۶] امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل() امیر سامانی، یا بانویه امیر صفاری()، ماکان پسر کاکی سردار دیلمی و خواجه ابوالفضل بلعمی وزیر سامانیان-که رودکی را به نظم کلیله دمنه انگیزاند- بودهاند. درباره
رودکی فرزندی به نام عبدالله داشتهاست که در بیشتر تذکرهها پیش از نام خودش میآمده و از این رو به ابوعبدالله معروف شده بود.
رودکی در بسیاری از موارد از اولینها در ادبیات پارسی است. او آثار بسیاری را خلق نمود که متأسفانه جز پارهای از آنها بدستمان نرسیدهاست. شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار عجم خود رودکی را آفرینندهٔ رباعی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا میداند که وی صدای شادی کودکی که درحال گردو بازی کردن بود را میشنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین میگوید: «غلتان غلتان همی رود تا بن گو».[۷]. دولتشاه سمرقندی (قرن نهم) در تذکرهٔ معروف خود آن کودک را پسر یعقوب لیث سر سلسلهٔ صفاریان میداند. و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تاثیر قرار گرفته و به خانه میرود و بر همان وزن به شاعری میپردازد. و از آنجا که اشعارش در دوبیت بودند به رباعی معروف میشوند. به هر حال او را مبتکر قالب رباعی دانستهاند.[۸]
در تذکرهها آمده رودکی چنگ نواز بودهاست. میگویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازهای بودهاست که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی آمدهاست بر این قرار است که امیرنصر سامانی (یا امیری دیگر) از بخارا به هرات میرود و دلبستهٔ هوای هرات میگردد. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب میاندازد که مدت چهارسال او و ملازمانش در هرات میمانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش میدهند. رودکی نیز میدانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف تر بنماید. از این رو قصیدهای میسراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز میخواند. و امیر چنان تحت تاثیر قرار میگیردکه بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب میشود و مستقیم به سوی بخارا میتازد. و نقل است که کفشهایش را تا دو فرسنگ دنبال او میبردند. و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان میگیرد.[۹] آن قصیده اینگونهاست:
او برای سرودههای آهنگین خود یک راوی داشته که نامش احتمالاً مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش میخواندهاست. خود رودکی در شعر خود از او بنام مج یاد میکند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام اورا ماج ثبت کردهاست.[۱۰]
رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترینها نیز بشمار میرود. ابیات او در گزارشهای رشیدی سمرقندی، جامی در بهارستان، نجاتی و شیخ منینی و مولفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و مفتاح التواریخ در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کردهاند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است.[۱۱]
مهمترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی نماندهاست. کلیله و دمنه در اصل کتابی ست هندی که در دورهٔ ساسانیان به دستور بزرگمهر و به وسیله برزویه طبیب به پارسی میانه ترجمه شد. و داستانیست رمز آمیز از زبان حیوانات. روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع پس از اسلام آن را به عربی برگرداند[۱۲] و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی بتوسط رودکی به شعر فارسی در آمد. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سدهٔ ششم ترجمهٔ ابن مقفع را به نثر پارسی کشید. داستان منظوم شدن کلیله و دمنه به توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است. شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آوردهاست که منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی مشتمل بر دوازده هزار بیت بودهاست. اینک نمونهای از ابیات باقیمانده از منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی:
از دیگر آثار رودکی میتوان به سندبادنامه اشاره نمود. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافتهاست. سندبادنامه در دوره سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه گشت. هم اکنون تنها یک سندبادنامه دردست داریم که تهذیب میباشد و اصل آن نوشتهٔ ابوالفوارس قنازری ست. مطابق پژوهشهای پاول هرن شرق شناس مشهور آلمانی مربوط به سندبادنامهٔ رودکی است[۱۳]:
یا این بیت:
عمدهٔ اشعار غنایی رودکی را غزلها و رباعیهای وی تشکیل میدهند. این اشعار که برپایهٔ دم غنیمت شمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه استوار است شباهت زیادی با اشعار هوراس و آناکرئون و ابونواس دارد و در حقیقت تجدیدگر راهی ست که از اپیکور آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده شده است[۱۴]. خمریات او بسیار شبیه به خمریات ابونواس است. در این گونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیباییهای جهان او بسیار موفق عمل نموده که این موفقیت را در تاثیر بر متاخرین میتوان جست. علت اصلی موفقیتش را میتوان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست. همین تشبیهات و جلوههای رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود. یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است: (بیار آن میکه پنداری روان یاقوت نابستی/و یا چون برکشیده ابر پیش آفتابستی//سحابستی قدح گویی و میقطرهٔ سحابستی/طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی//اگر مینیستی یکسر همه دلها خرابستی/اگر در کالبد جان را ندیدستی شرابستی)).
اولین مدیحه در پارسی ظاهراً در سیستان بوسیله محمد سگزی و بسام کرد سروده شد. که در مدح یعقوب لیث بود[۱۵]. رودکی نیز مانند غالب شعرا شاعری درباری بود و درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت میسرود. مدایح او غالباً بصورت قصیده اند. گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه میشود و گاهی نیز قصاید بلند بالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده میشود. مهمترین و معروفترین مدیحهٔ او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است و با این مطلع آغاز میشود ((مادر میرا بکرد باید قربان/بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان). او بجز مدایح مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست. او در مدح بسیار میانه رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمیتوان یافت.[۱۶] از مراثی معروف او نیز دو مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده شدهاست شهرت دارد.[۱۷]
در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت میشود که همین گونه در شعر کسایی مروزی و فردوسی و ناصرخسرو نیز آمدهاست. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و درباب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وا میدارد:
برخی از نویسندگان همانند محمد عوفی در لبابالالباب رودکی را کور مادرزاد دانستهاند، همچنین قدیمیترین منبع، رودکی را اکمه (کور مادرزاد) خواندهاست.[۱۸]. ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفتهاند، چنانکه میگوید:
و نیز دقیقی میگوید:
و فردوسی نیز آنجا که از نظم کلیله و دمنه سخن میگوید نابینایی رودکی را مینمایاند:
و ناصر خسرو میگوید:
با این همه برخی هیچ سخنی از کوری او نمیگویند مانند سمعانی در الانساب و یا نظامی عروضی در چهار مقاله و نیز در کتاب تاریخ سیستان. از دیگر سو شعرهایی نیز از رودکی بهجامانده که او را بینا مینمایاند:
یا
یا در جایی طبیعت بهار را اینگونه توصیف مینماید و سخت است که این ابیات را از شاعری نابینا بدانیم
یا در جایی نقش و نگار و رنگارنگی طبیعت را به کتاب ارژنگ اثر مانی پیامبر ایران باستان مانند میکند. مانی پسر پاتگ همدانی کتابی نوشته بود که متأسفانه در دست نیست و آن سراسر مانند دیگر آثار مانویان پر دارای حاشیهٔ منقش بودهاست. ربط دادن تصاویر ملون و رنگارنگ روی صفحهٔ کتاب به طبیعت بهاری برای کسی که تا کنون آن را ندیدهاست حتی براثر آموزش نیز دور از تصور است:
با توجه به این اشعار و اشعار دیگری که رودکی به تصریح از فعل «دیدن» استفاده کردهاست، اندیشمندان فارسی بر این نظر هستند که نوشته محمود بن عمر نجاتی نویسنده کتاب بساتینالفضلاء را که در ۷۰۹ (قمری) نوشته شده درست میانگارد که چنین میگوید: «رودکی در پایان عمر کور شدهاست.»[۱۹]، ولی با این حال بدیع الزمان فروزانفر با مقایسه بین رودکی و بشار بن برد، شاعر نابینای شعوبی و عربی گوی، اعتقاد دارد که اشعار ذکر شده از او هیچ تضادی با نابینا بودنش ندارد.[۲۰] با این حال بنابر کشفیات اخیر انجام شده، سعید نفیسی با صراحت نابینا بودن رودکی را رد میکند. از آنجایی که خود وی در هیچ کجای اشعار باقیماندهاش اشارهای به کوری خود نمیکند و تذکره نویسانی که مدعی کور بودن مادرزادی وی هستند بیتی از خود رودکی دربارهٔ کور بودنش ذکر نکردند این احتمال وجود دارد که در سالهای پایانی عمرش مثلاً در زمان سرودن کلیله و دمنه (که امروزه اثری از آن نیست) کور بوده باشد که این جدای از تطابق با گزارش فردوسی از نظم کلیله دمنه، با یافتههای محققین و تصویر سازیهای موجود در تشبیهات شاعر نیز همخوانی دارد.
در سال ۱۹۴۰ یعنی هزار سال پس از مرگ رودکی، صدرالدین عینی، بنیانگذار ادبیات فارسی تاجیکی برآن شد که از شواهد موجود در «تاریخ سمرقند» گور وی را بیابد. سرانجام پس از تلاشهای بسیار وی موفق شد گور وی را چنان که در تمامی تذکرهها آمده در یک گورستان قدیمی در بنجرود شناسایی نماید. در سال ۱۹۶۵، گروهی باستان شناس روسی به رهبری گراسیموف- پیکرتراش نامی روس- گور وی را شکافتند. پس از تحقیقاتی که بر پیکر وی انجام شد و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهرهٔ وی را ترسیم نمودند. نتیجهٔ پژوهشها این شد که کسی چشمان شاعر را درنیاوردهاست بلکه سر وی را روی آتش یا زغال گداخته گرفتهاند که موجب سوختن و کوری چشم وی گشتهاست. همچنین شکستگیهای متعدد در ستون مهرهها و دندههای وی از شکنجه شدنش پیش از مرگ حکایت میکند.[۲۱]
رودکی را پدر ادبیات فارسی دانستهاند.[۲۲]. پیش از وی شعر فارسی سروده میشد اما ک
بیگم دختر هاتف، متخلص به رَشحه*[۱]، (۱۱۹۸ قمری - ؟) شاعر ایرانی در دوران قاجار بود.
پدر بیگم (هاتف اصفهانی)، شوهرش (میرزا علی اکبر، متخلص به «نظیری»)، پسرش (میرزا احمد متخلص به «کشته») و برادرش (سید محمد متخلص به «سحاب») نیز همگی شاعر بودند.
مقام شعری بیگم از برادرش «سحاب» بلندتر بود. او از سادات بود و مدح بعضی از دختران و پسران فتحعلی شاه قاجار میگفت. محمودمیرزا در تذکره نقل مجلس مینویسد رشحه شاعری بسیار توانا بود و «با لاله خاتون و مهری هروی و مهستی گنجوی که مهتر و بهتر شعرای نسوان میباشند همسر و برابر است.»
دیوان شعر بیگم به گفته محمودمیرزا سه هزار بیت شعر داشت که از بهترین و بزرگترین دیوانهای یک زن شاعر ایرانی بود که در دست نیست. در تذکره نقل مجلس صدبیت از شعرهای او و ضمیمه دیوان هاتف هفتاد و پنج بیت آمده است.
تاریخ دقیق مرگ وی مشخص نیست ولی تا سال ۱۲۳۱ ق رشحه هنوز زنده بود.
بخشی از یک غزل:
ضی آرتیمانی شهرت میرمحمد متخلص به رضی (زادهٔ ۹۷۸ در روستای آرتیمان – درگذشتهٔ ۱۰۳۷ هجری قمری) از شاعران و عارفان مشهور دوران صفویه است.
وی در سال ۹۷۸ قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان بدنیا آمد.
در ایام جوانی به همدان رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد و از شاگردان میر مرشد بروجردی گردید. رضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس که معاصر وی بود قرار گرفت و در جمع منشیان میرزایان شاه درآمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان صفوی شد. ثمرهی این ازدواج ابراهیم ادهم است که فرزند ارشد اوست. وی نیز مقامی علمی و ادبی و عرفانی داشتهاست.
کلمهی «میر» از آن جهت به رضی اطلاق شده است که مدتی جزء میرزایان شاه عباس بودهاست. در بستان السیاحه بدین مضمون آمدهاست که «سید رضی آرتیمانی که در زمان شاه عباس ماضی صاحب دیوان و ساقینامهی مشهور است از قریهی آرتیمان است اما اولاد وی اکنون از جد خویش نصیب و بهره نبردهاند. رضاقلیخان هدایت در مورد رضی چنین نوشتهاست: سیدی است صاحب ذوق و حال عرفانی با افضال در معارف الاهیه مسلم آفاق و در مدارج حقانیه در عالم طاق. معاصر شاه عباس صفوی و والد میرزا ابراهیم متخلص به ادهم است. وی که از رِندان مست و عارفان پاکدل و صوفیان صافیدل است علوم نقلی و عقلی را چون حجابی میبیند که انسان را به خود متوجه میسازد و از عشق به معشوق یکتا بازمیدارد و در ساقینامهی خود که سرشار از مفاهیم عرفانی است میفرماید:
و در جایی دیگر سرودهاست:
رضی پس از گذران سالیانی از عمر شریف خود، دوباره عزم وطن خویش مینماید و به زادگاه برمیگردد و در سال ۱۰۳۷ هجری قمری (۱۰۰۵ش) درمیگذرد و او را در محل خانقاهش به خاک سپردند. آرامگاه او در «همینه» تویسرکان قرار دارد.
وی ساقینامهای معروف دارد به این مطلع:
ابوسعید فضلالله بن احمد بن محمد بن ابراهیم (ابوسعید فضلالله بن ابوالخیر احمد) مشهور به ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷-۴۴۰ قمری) عارف و شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم و پنجم است. ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافتهاست. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار میگیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشههای عرفانی در صدر متفکران این قلمرو پهناور در کنار حلاج، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار میرود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و تداوم حکمت خسروانی میخواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبودهاست.[۱]
شیخ ابوسعید ابوالخیر از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری در اول محرم ۳۵۷ قمری در میهنه متولد گردید و در روز پنجشنبه (شب آدینه) ۴ شعبان ۴۴۰ قمری در زادگاهش دیده از جهان فرو بست. میهنه، زادگاه و محل دفن ابوسعید ابوالخیر، ناحیهای بین سرخس و ابیورد، اکنون شهرکی در خاک ترکمنستان در ۱۳۰ کیلومتری جنوب شرقی عشق آباد، مقابل چهچهه در خاک ایران است.[۲]
او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تادر یک حادثه مهم در زندگی اش درس را رها کرده و به جمع صوفیان شیعی پیوست و به وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس آملی به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن ۴۰ سالگی به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.
او تمام عمر خویش را در تربیت مریدانش سپری کرد. نوهٔ شیخ ابوسعید ابوالخیر، ، در سال ۵۹۹ کتابی به نام اسرار التوحید دربارهٔ زندگی و احوالات شیخ نوشتهاست. ابوسعید عاقبت در میهنه در شب آدینه ۴ شعبان سال ۴۴۰ قمری، درگذشت.
ابن سینا پس از دیدار با ابوسعید گفتهاست:
هر چه من میدانم او میبیند.
هرمان اته، خاورشناس نامی آلمانی درباره شیخ ابوسعید ابوالخیر مینویسد:
وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه بهشمار میرود، بلکه صرف نظر از رودکی و معاصرانش، میتوان او را از مبتکرین رباعی، که زاییده طبع است، دانست. ابتکار او در این نوع شعر از دو لحاظ است: یکی آن که وی اولین شاعر است که شعر خود را منحصراً به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف اسلاف خود نقشی از نو زد، که آن نقش جاودانه باقی ماند. یعنی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار تصورات رنگین عقیده به خدا در همه چیز بودهاست. اولین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه به کار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و در این معنی از ساقی بزم و شمع شعله ور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، میگسار، مست و پروانه دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق میافکند.
داستان ملاقات او با ابن سینا که در کتاب اسرارالتوحید آمده بسیار معروف است:
خواجه بوعلی [سینا] با شیخ در خانه شد و در خانه فراز کردند و سه شبانه روز با یکدیگر بودند و به خلوت سخن میگفتند که کس ندانست و نیز به نزدیک ایشان در نیامد مگر کسی که اجازت دادند و جز به نماز جماعت بیرون نیامدند، بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من میدانم او میبیند، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ درآمدند، از شیخ سؤال کردند کهای شیخ، بوعلی را چون یافتی؟ گفت: هر چه ما میبینیم او میداند.
او خود میگوید: «آن وقت که قرآن میآموختم پدرم مرا به نماز آدینه برد. در راه شیخ ابوالقاسم که از مشایخ بزرگ بود پیش آمد، پدرم را گفت که ما از دنیا نمیتوانستیم رفت زیرا که ولایت را خالی دیدیم و درویشان ضایع میماندند. اکنون این فرزند را دیدم، ایمن گشتم که عالم را از این کودک نصیب خواهد بود.» نخستین آشنایی ابوسعید با راه حق و به اشاره و ارشاد همین شیخ بود. چنانکه خود ابوسعید نقل میکند که شیخ به من گفتند: ای پسر خواهی که سخن خدا گویی گفتم خواهم. گفت در خلوت این شعر میگویی:
همه روز این بیتها میگفتم تا به برکت این ابیات در کودکی راه بر من گشاده شد. ابوسعید در فرهنگ شرق زمین شبیه سقراط است. گرچه عملاً در تدوین معارف صوفیه اثر مستقلی به جای نگذاشتهاست با این همه در همه جا نام و سخن او هست. چندین کتاب از بیانات وی به وسیله دیگران تحریر یافته و دو سه نامه سودمند مهم که به ابن سینا فیلسوف نامدار زمان خود نوشتهاست از او بر جا ماندهاست.
کتابهایی که براساس سخنان بوسعید تالیف شدهاست عبارتند از:
به رغم اینکه وی در معارف صوفیه اثری مهمی تالیف نکردهاست اما از شواهد و قرائن برمی آید که در ذهن ابوسعید، یک جهان بینی عرفانی، به صورت کل و منظم شکل یافته بود.
چنانکه در برخورد وی با ابن سینا میتوان این نکته را دریافت. در این دیدار با یکدیگر سه شبانه روز به خلوت سخن گفتند که کس ندانست. بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی سینا برفت، شاگردان او سؤال کردند که شیخ را چگونه یافتی گفت: هر چه میدانم، او میبیند. مریدان از شیخ سئوال کردند کهای شیخ صوفیان با کنیه ابوسعید ابوالخیر که گاه جامه پشمینه میپوشد، و زمانی لباس حریر که بر مردان حرام است، گاه در روز هزار رکعت نماز میگذارد و زمانی نه نماز واجب میگزارد نه نماز مستحبی و این کفر محض است. پناه بر خدا از این گمراهی.» با وجود این قدیس دیگری را نمیشناسیم که مردم تا این پایه شیفته او باشند و چهره او به عنوان رمز اشراق و اشراف بر عالم غیب به گونه نشانه و رمزی درآمده باشد آن گونه که بوعلی رمز دانش و علوم رسمی است.
ابوسعید نسبت به دو صوفی قبل از خودش بایزید بسطامی و حلاج که در تاریخ عرفان مهمترین مقام را دارند، اراداتی خاص داشتهاست. وی در محیطی که اکثریت صوفیان، حلاج را کافر میدانستند و گروهی مانند امام قشیری در باب او با احتیاط و سکوت برخورد میکردند او را به عنوان نمونه عیار و جوانمردی میدانست که به گفته خودش در اسرار التوحید «درعلوم حالت در مشرق و مغرب کسی چون او نبود.»وی در فقه و کلام و منطق و حدیث و تفسیر و دیگر علوم رایج عصر از چهرههای ممتاز به شمار میرفتهاست. ابوسعید بزرگترین علمای عصر از قبیل و و ابوعبدالله خضری سالهای دراز به تحصیل علوم اشتغال داشتهاست. از جمع استادان او که بگذریم وی با عده زیادی از فقها و محدثین و ادیبان و شاعران عصر خود روابط دوستانه و عادلانه داشتهاست. نه تنها داستانهای اسرارالتوحید بلکه اسناد تاریخی غیرصوفیانه نیز گواهند بر اینکه علمای بزرگی چون پدر امام الحرمین که از بزرگترین علمای نیشابور در این عصر بود با وی روابط دوستی داشتهاست. بوسعید در تاریخ چهارم شعبان ۴۴۰ هجری در میهنه وفات یافت. مدفن وی در مشهد در برابر سرایش قرار دارد. شیخ را گفتند:(به شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتند) " فلان کس بر روی آب میرود(راه میرود)! گفت: «سهل است(آسان است)! وزغی(قورباغه) و صعوهای(پرنده کوچک آوازخوان) نیز بروی آب میرود» گفتند که: «فلانکس در هوا میپرد!» گفت: «زغنی(نوعی پرنده از راستهٔ بازهاست) ومگسی در هوا بپرد». گفتند: "فلان کس در یک لحظه از شهری بشهری میرود. شیخ گفت: "شیطان نیز در یک نفس(یک لحظه) از مشرق بمغرب میشود(میرود)، این چنین چیزها را بس(بسیار) قیمتی(ارزش) نیست. مرد(انسان واقعی) آن بود(آن کس میباشد) که در میان خلق بنشیند و برخیزد وبخسبد(بخوابد) وبا خلق ستدوداد کند(معامله) وبا خلق در آمیزد(در ارتباط باشد) ویک لحظه از خدای غافل نباشد.
هرمان اته، خاورشناس آلمانی او را یکی از مبتکرین قالب رباعی در ایران دانستهاست.[۳]
در مورد مزار ابوسعید ابوالخیر باستانی پاریزی در کتاب بارکپگاه و خانقاه چنین گفتهاست که:
«... مزار ابوسعید ابوالخیر در مهنه دشت خاوران است و هم اکنون آثار آن در جمهوری ترکمنستان باقی است ولی در خراسان نیز دو جا به نام مزار ابوسعید ابوالخیر شهرت دارد: یکی در مهنه محولات و دیگری در جلگه رخ در نزدیکی کدکن در وسط دشت ساختمانی است که سابقه سندی هم ندارد اما بر سر آن اشعاری نوشته شده و آن را به نام مزار شیخ ابوسعید ابی الخیر معرفی کردهاند و عامه مردم بدین نام جای تبرک میجویند و حدس من این است که هردو جا یک روزی قدمگاه شیخ ابوسعید بودهاست...»
آرامگاه ابوسعید ابوالخیر در ۵ کیلومتری شمال شهرک مهنه، زادگاه وی، ناحیهای بین سرخس و ابیورد، که اکنون در خاک ترکمنستان در ۱۳۰ کیلومتری جنوب شرقی عشق آباد، مقابل چهچهه در خاک ایران است.[۴]
مقبرهای در روستای مهنه از توابع شهرستان مه ولات (در حوالی شهرستان تربت حیدریه) واقع در استان خراسان رضوی را به ابوسعید ابوالخیر نسبت دادهاند. بنای این مقبره در ۵۵ کیلومتری جنوب شرقی تربت حیدریه و ۷ کیلومتری فیض آباد در روستایی به نام مهنه قرار دارد که به اعتقاد برخی مدفن شیخ ابوسعید ابی الخیر پیرمهنهاست. مولف اسرار التوحید به صراحت محل دفن شیخ را میهنه خاوران ذکر کردهاست که در حال حاضر این نقطه خارج از مرزهای ایران واقع میباشد.[۵]
نمای بیرونی آرامگاه منسوب به ابوسعید ابوالخیر در میهنه (شهرستان مه ولات).
آرامگاه منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر، در میهنه (شهرستان مه ولات).
سنگ قبر منسوب به ابوسعید ابوالخیر.
ی معیری با تخلص رهی از غزلسرایان معاصر ایران است.
محمدحسن (بیوک) معیری فرزند محمدحسینخان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلیخان نظامالدوله در دهم اردبیهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.
رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهرهای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:
در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست وحید دستگردی تشکیل میشد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شمار میرفت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. اشعار رهی در بیشتر روزنامهها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله چاپ میشد. در شعرهای رهی معیری در سالهای آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد. رهی در همان سالها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود. آرامگاه رهی معیری رهی معیری که در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران طی یک بیماری که تاب و توان از وی گرفته بود در ۵۹ سالگی درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله شمیران مدفون گردیدهاست. آثار مجموعهای از اشعار رهی معیری با عنوان سایه در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسید. رهی بدون تردید یکی از چند چهره ممتاز غزلسرای معاصر است. سخن او تحت تأثیر شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاه مسعود سعد سلمان و نظامی است. اما دلبستگی و توجه بیشتر او به زبان سعدی است. این عشق و شیفتگی به سعدی، سخنش را از رنگ و بوی شیوه استاد برخوردار کردهاست، و حتی گفتهاند که همان سادگی و روانی و طراوت غزلهای سعدی را از بیشتر غزلهای او میتوان دریافت. گاهگاه، تخیلات دقیق و اندیشههای لطیف او شعر صائب و کلیم و حزین و دیگر شاعران شیوه اصفهانی را به یاد میآورد و در همان لحظه زبان شسته و یکدست او از شاعری به شیوه عراقی سخن میگوید. رنگ عاشقانه غزل رهی، با این زبان شسته و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار اوست، زیرا جمع میان سه عنصر اصلی شعر - آن هم غزل- از کارهای دشوار است. از شعرهای معروف او، خزان عشق (به عبارتی همان تصنیف مشهور "شد خزان گلشن آشنایی" که بدیعزاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرد)، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدائی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق است. شعر یاد ایامی
رهی معیری در سالهای آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد. رهی در همان سالها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود.
رهی معیری که در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران طی یک بیماری که تاب و توان از وی گرفته بود در ۵۹ سالگی درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله شمیران مدفون گردیدهاست.
مجموعهای از اشعار رهی معیری با عنوان سایه در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسید. رهی بدون تردید یکی از چند چهره ممتاز غزلسرای معاصر است. سخن او تحت تأثیر شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاه مسعود سعد سلمان و نظامی است. اما دلبستگی و توجه بیشتر او به زبان سعدی است. این عشق و شیفتگی به سعدی، سخنش را از رنگ و بوی شیوه استاد برخوردار کردهاست، و حتی گفتهاند که همان سادگی و روانی و طراوت غزلهای سعدی را از بیشتر غزلهای او میتوان دریافت.
گاهگاه، تخیلات دقیق و اندیشههای لطیف او شعر صائب و کلیم و حزین و دیگر شاعران شیوه اصفهانی را به یاد میآورد و در همان لحظه زبان شسته و یکدست او از شاعری به شیوه عراقی سخن میگوید.
رنگ عاشقانه غزل رهی، با این زبان شسته و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار اوست، زیرا جمع میان سه عنصر اصلی شعر - آن هم غزل- از کارهای دشوار است.
از شعرهای معروف او، خزان عشق (به عبارتی همان تصنیف مشهور "شد خزان گلشن آشنایی" که بدیعزاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرد)، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدائی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق است.
∗
نخستین ملاقات مریم فیروز و رهی معیری در یکی از روزهای اردیبهشت، در یک مهمانی در خانهٔ مصطفی فاتح صورت میگیرد. و همین ملاقات است که پایهٔ یکی از شورانگیزترین و عجیبترین حکایتهای عاشقانه معاصر قرار میگیرد. از آن به بعد، شورانگیزترین ترانهها و غزلیات رهی معیری، که به گفتهٔ برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به شمار میرود، مایه از این عشق میگیرد... مریم فیروز را نمیتوان با هیچیک از زنان معاصر سنجید. او را بدون تردید میتوان یکی از شاخصترین زنان دوران خود به شمار آورد. دختری از یک خانوادهٔ پرنفوذ و ثروتمند،... به هر رو ارتباط عاشقانهٔ مریم و رهی ادامه پیدا میکند.... رهی معیری در کنار مریم، همچنان از برکت عشق شورانگیز بالیده میشود. و به تشویق او با نامهای مستعار، به نوشتن مطالب انتفادی در روزنامهها میپردازد. مریم فیروز، منبع ذوق شاعرانهٔ اوست.... از سوی دیگر، مریم فیروز اندک اندک در محافل چپ زنان تهران، شهرتی دست و پا کرده، سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور، دومی را انتخاب کرد و به رغم عشقی که هرگز فروکش نکرد، پای در راهی گذاشت که جز سختی و دربهدری و آوارگی و زندان و شکنجه، از آن ثمری نبرد
حکیم ابوالحسن یَمینالدین بن سیفالدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی[۱] (زادهٔ ۶۵۱ در هند – درگذشتهٔ ۷۲۵ هجری قمری در دهلی) بزرگترین و پرکارترین شاعر پارسیگوی هندوستان است.[۲] او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسیگوی هند را تحتالشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنهدار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند.[۳] امیرخسرو به زبانهای فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی»[۴] و سپس به «طوطی» تخلص میکرد.
ابوالحسن امیرخسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسیزبان هندوستان در سال ۶۳۲ خورشیدی (۶۵۱ (قمری)) در هند زاده شد و به سال ۶۰۳ خورشیدی (۷۲۵ (قمری)) در دهلی درگذشت. خسرو ترکنژاد و هندیزاد بود و کلمات ترکی و هندی در شعر او بسیار بود.[۵] پدرش امیر سیفالدین محمود افسری ترک و از اهالی لاچین در فرارود بود که خودشان از قراختاییان بودند[۶][۷][۸] که هنگام یورش مغولان به هندوستان فرار کرد و در آنجا با زنی اهل دهلی ازدواج کرد و به دربار ، پادشاه دهلی راه یافت. امیرخسرو مانند پدر که سمت امیرالامرایی داشت در دربار بزرگی و سروری یافته بود و زمانی در درگاه جای داشت و لقب امیری گرفت.
وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگترین و مشهورترین مشایخ و عارفان دوران یعنی معروف به شاگردی کرد. امیرخسرو برای پیر و مراد خود احترم فراوان قایل بود و با وجود این که دایم در خدمت پادشاهان و فرمانروایان بود، هیچگاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسلهٔ عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی میداشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسیزبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد.
مدت کوتاهی پس از درگذشت نظامالدین اولیا، امیر خسرو نیز در سال ۷۰۴ (۷۲۵ قمری) درگذشت و نزدیک شیخ به خاک سپرده شد.
امیرخسرو به سبب آشنایی با زبانهای فارسی، ترکی، عربی و هندی اطلاعات نسبتاً خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینههای مختلف سرودهاست. موسیقی هندی و ایرانی را بهخوبی میشناخت. شعرش لحن و لطافتی خاص دارد و چون ترکنژاد و هندیزاد بود کلمات ترکی و هندی نیز در شعر او دیده میشود[۹] و میتوان «سبک وی را طلیعهٔ سبک هندی به شمار آورد».[۱۰]
وی در غزلسرایی پیرو سعدی بود و غالباً مضامین عشقی و مسایل عرفانی را به زبان ساده و پرسوز در بحرهای کوتاه و لطیف بیان کرده[۱۱] و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود میجست. خمسهاش از خمسههای تمام مقلدین نظامی نسبتاً بهتر و برتر است[۱۲][۱۳] و او در اشعارش نظامی را به عنوان استادی مسلط به فن ستودهاست:
امیرخسرو با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشتهاست و در قصاید که از غزلهایش متینتر است[۱۴] از سخنگویان بزرگ مانند و خاقانی و انوری پیروی کردهاست.[۱۵] به عنوان نمونه به اقتفای «» خاقانی قصیدهٔ «» را ساختهاست که از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافته و بعضی از دیگر شاعران هم از آن پیروی کردهاند. قصیدهٔ خاقانی چنین آغاز میشود:[۱۶]
و مطلع «مرآه الصّفا»ی امیرخسرو:
شاعران فراوانی از سبک و شیوه و بهخصوص ابداعات و نوآوریهای امیرخسرو پیروی کردهاند. در میان شعرای ایران نیز نفوذ داشته و بسیاری از آنها مخصوصاً در حکایات و مثنویات عشقانگیز سبک او را تقلید کردهاند.[۱۷] با توجه به بعضی از غزلهای حافظ، مشخص میشود که وی با اشعار و غزلیات خسرو آشنایی داشته و تا حدی تحت تأثیر او بودهاست. آوردهاند که نورالدین عبدالرحمان جامی (درگذشته ۸۹۸ هـ. ق) بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و «همیشه آرزوی جامی آن بودهاست که به پای او برسد».[۱۸] در کار و حال هر دو مشابهتها و همانندیهای قابلملاحظهاست که عبارتند از:
جامی معتقد است: «امیرخسرو دهلوی در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده، تتبع خاقانی میکند؛ هر چند به قصیدهٔ او نرسیده، اما غزل را از وی درگذرانیده. غزلهای او به واسطهٔ معانی آشنا که ارباب عشق و محبت برحسب ذوق و وجدان خود آن را درمییابند، مقبول همهکس افتادهاست. خمسهٔ نظامی را کسی به از وی جواب ندادهاست؛ و ورای آن مثنویهای دیگر دارد.»[۱۹] هرچند ممکن است سخن جامی با توجه به بعضی از معیارهای امروزین نقد ادبی، سخن کلی تلقی شود و بعضی از اجزای آن بهخصوص آنچه دربارهٔ غزل امیرخسرو و خاقانی است، قابل تأمّل باشد.
یان ریپکا دربارهٔ خمسه امیرخسرو معتقد است: اهمیت آثار امیرخسرو در ادبیات فارسی از این جهت چشمگیر است که در خمسهٔ او داستانهای رمانتیک برجسته و اشعار حماسی ممتازی دیده میشود که موضوعهای آنها را از نظامی اقتباس کردهاست. شاعر کم و بیش، رویدادها را به شکلهای گوناگون تصویر کرده و چنان با سخنوری و بلاغت موضوعها را پرورانده که گویی در مهارت و استادی دست کمی از نظامی نداشتهاست؛ اما او به ژرفای فلسفه زندگی و مسایل حاد اجتماعی توجهی نکرده در عین حال تردیدی نیست که این تنزل سطح با سلیقهٔ مردم زمان خسرو هماهنگ بودهاست.
در تذکرهها دربارهٔ تعداد آثار امیر خسرو روایتهای اغراقآمیزی نقل کردهاند و از قول او نوشتهاند که شمار اشعارش از چهارصدهزار بیت بیشتر است. آثار منظوم فارسی او عبارت است از:
کنالدین اوحدی مراغهای (۶۷۳ - ۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسیگوی ایرانی اهل مراغه است.
او در شهرستان مراغه زاده شد، پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان اقامت داشت و بنابراین نامش اوحدی اصفهانی نیز ذکر شده است[۱]. اوحدی معاصر مغول سلطان ابوسعید بود و آرامگاه او در مراغه است. هم اکنون یک موزه دائمی در مقبره اوحدی در مراغه دایر میباشد.
دانشنامهٔ بزرگ اسلامی در پیرامون مذهب او چنین آوردهاست[۲]:
دربارة مذهب اوحدی مطلبی به صراحت بیان نشده است، ولی در دیوان او اشاراتی هست که از اعتقاد وی به تشیع حکایت میکند. از جمله: چندینبار از امام علی(ع)، امام حسین(ع)، امام رضا(ع) و حضرت مهدی (ع)، یاد کرده است...
با این حال سعید نفیسی، با تکیه بر اشارات شاعر به خلفای راشدین و «چهار یار» خواندن آنها و اشارهٔ او به «شافعی»، در نهایت اینگونه استدلال میکند که او میتواند شافعی بودهباشد.[۲]
اشعار اوحدی مراغهای از ابتدا موردتوجه بوده و تعداد آنها به ۱۴٫۷۲۹ بیت میرسد.[۲] از آثار اوحدی دستنویسهای بسیاری به جا مانده است.
معروف است که وی تخلص خود «اوحدی» را از نام عارف معروف اوحدالدین کرمانی {متوفی 635 ق} گرفته است.[۳]
اوحدی مراغهای سه غزل به عنوان «زبان اصفهان» دارد که جزو فهلویات شناخته میشود:[۴]
چند بیت از غزلی به زبان اصفهان:
دیم تو خورد و چشم مو تر / هشکش ویکر وان خوزارو
واتت که سر فلا کروهینی تو ساعتی / کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو
رکن الدین ابولحسن مراغی مشهور به اوحدی مراغهای عارف و شاعر پارسیگوی نامدار صاحب مثنوی معروف جام جم است که آرامگاهش در میان باغ سرسبزی واقع شدهاست. سنگ قبر اوحدی از سنگ کبود درست شدهاست. بر دیوار شمالی و جنوبی آن نام اوحدی و تاریخ فوت که ۷۳۸ ه.ق است حک شدهاست. در سال ۱۳۵۲ از سوی انجمن آثار ملی ایران بنای جدیدی بر روی قبر مزبور احداث شده و سنگ مقبره قبلی را به موزه آرامگاه انتقال دادند.
در کنار مقبره اوحدی، واقع گردیدهاست. این موزه به علت اینکه شهر مراغه در دوره ایلخانیان مغول مقر حکومتی و پایتخت آنان بودهاست، عنوان را به خود اختصاص دادهاست. اشیاء موجود در این موزه شامل ظروف سفالی، سکه، کتابت، ظروف مفروغی، شیشه که کتیبههای باقی مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به دوران اسلامی است.
وزن شعر ایجاد نظم و هماهنگی در طول مصراعها و چیدمان هجاهای هر مصراع است. در فارسی معمولاً منظور از وزن شعر، وزن عروضی و اسلوبهای برگرفته از آن یا تکنیکهای دیگری مانند وزن هجایی و آهنگی است. مطابق این تقسیمبندیِ غالب، بعضی اشعار از جمله اشعار قالب سنّتی فارسی دارای وزن تشخیص داده میشوند و در مقابل بسیاری از اشعار مدرن مانند شعر سپید فاقد وزن خوانده میشوند.
امّا نگاه متأخّرتری به وزن شعر وجود دارد که البته از اقبال و پذیرفته شدگی کمتری برخوردار است. این نگاه تعریف وزن را گستردهتر میداند. طبق این نگاه، وزن جزء تزیینات شعری نیست، بلکه بخشی از ذات آن است. وزن یعنی سکون و تحرک کلام، ایستادن در وسط هجاها و بعد حرکت کردن در وسط هجاها، ایستادن در وسط سطرها و بعد حرکت کردن در وسط سطرها. به این معنی که یک پاره وزنی فقط از حرکت کلمات به وجود نمیآید، بلکه از حرکت سکوت هم به وجود میآید. شعر تنها پدیده زبانی است که در آن سکوتهای حد فاصل هم به اندازه خود کلمات معنی دارند. هرقدر که سکوتهای حدفاصل بین کلمات کمتر باشد، متن به طرف نظم میگراید و اگر بیوزن باشد به طرف نثر.[۱]
ضروری بودنِ وزن و چگونگی آن در شعرِ زبانهای مختلف متفاوت است و بستگی به نوع واژهچینی در هر زبان دارد.
وزن تکیهای وجود دارد اما فارسیزبانان وزن تکیهای آن را در نمییابند. (این بیت وزن عروضی ندارد.)
اوزان در شعر فارسی بسیار متنوع و فراوان است که مهمترین علت آن، سابقه طولانی فارسیزبانان در سرودن شعر و دلبستگی آنان به ادبیات است. زبان فارسی اساسا دارای دو گونه وزن شعری متفاوت و بسیار پرکاربرد است: یکی وزن کمی یا عروضی اشعار ادبیات فارسی که تقابل هجاهای آن مبتنی بر کشیدگی و کوتاهی واکههاست و دیگری وزن تکیهای-هجاییِ اشعار عامیانه فارسی که بر مبنای هجاهای تکیهبر و بیتکیه است.[۳]
در وبگاه عروض میتوانید یک بیت شعر را وارد کنید تا سیستم وزن عروض بیت را به شما نشان دهد. برازندگی اعلام شده نشان دهنده درجه اطمینان به جواب داده شده میباشد. هرچه با برازندگی بالاتری وزن عروضی تشخیص داده شود، احتمال آنکه وزن عروضی تشخیص داده شده صحیح است، بالاتر میرود. ضمنا برخی اختیارات شاعری استفاده شده در بیت وارد شده به تفکیک هر مصراع برای شما نمایش داده میشود.
ما منتظر انشایتان هسـتیم هـــــــــا
یادتـــــان نــــــــرود مـــــــــــا منـتظریم!
انشا هایتان را در بخش"نظردهید"بنویسید
"انگشتر"
نویسندگان:
علیرضا احمدی
سید علی سید میرزایی
کتابی برای سنین 2 تا200سال
دو برادر به نامهای شایان و سامان در انباری خانه خود انگشتری پیدا می کنند که با آن میتوان.........................................
وضعیت:دردســــــــــــــت اتـــــــــــمـــــــــام
شعرها,انشاها و جملات ادبی,طنز و زیبایتان را برای ما بنویسید.
بهترین نوشته ها در وبلاگ نمایش داده میشوند.
همچنین
بهترین انتقادها از این مطالب هم همینطور!
لطفا-لطفا-لطفا-لطفا-لطــــــــــفا!
در وبلاگ ما عضو شده و آثار خود رابرای ما بفرستید!
بســـــم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام به بینندگان نه خوانندگان عزیز!هدف ما (من)ازساخت این مجموعه آموزشی نمی دانم چه بود.فقط میدانم میدانم یک هدف داشتم که یادم رفت!
از شوخی بگذریم جدی شویم
توجه:این آموزشات جایی نیآمده.فقط وفقط تراوشات مبهم مغز یک نویسنده -که من باشم- است.
در این جلسه که جلسه اوِّلمان باشد میخواهیم بخشی را شروع کنیم:
علامات نگارشی!!!!!!!!
علامتهای نگارشی معقوله ساده امّا مهمّی در انشاء است.معمولا"درمسابقات انشاء انشاءالله حداقل%10 نمره را به علامات نگارشی تخصّص داده اند.دراین جلسه به خاطر اینکه دستم گرم شود از علامتهای کِلاسِ اَوَّل شروع میکنیم.
"."(نقطه):علامتی که نشان دهنده ی اتمام جمله است"."(همین)
","(ویرگول):علامت مکث درجمله.(که خیلی هم مهم است)
"؟"(علامت سوال):نشان دهنده ی پرسشی بودن سوال که در آخر جمله میآید.
"!"(علامت عاطفی یا به قول بعضی ها تعجب یا به قول بعضی دیگر منادا):علامتی که احساسات شخص گوینده را نشان میدهد و بیشترین کاربرد را در مضارع التزامی دارد. هم چنین پس از اسم منادا میآید.
":"(به قول ما ها دو نقطه)":"هر گاه بخواهند زیر شاخه ها یا مشتمل های چیزی یا گفته های کسی را بنویسند در اول آن متن ازاین علامت استفاده می کنند.
"()و«»و{}"(پرانتز,گیومه,کروشه):زیرشاخه ها یا گفته های کسی را در این علامات جای میدهند."("یک تیر با سه نشان")"
"()"(استفاده های دیگر):مطالب جا افتاده,مطالب مهم,مطالب تصحیح شده ی متون قدیمی,مطالب مفهومی.
برای امروز بس است
پایان
جلـــــــسه آزمایشی
نوشته شده توسط نفر اول انشای نماز استان قم
نقاشی من
می کشم نقاشی
باغچه ی غمناکی
آسمان را سرخ بارانی
سایه هارا تیره و مبهم
دیواری به نازکی پر
ازجنس نسیم
خلوت ماه و ستاه
مژده ی پگاه را
که نسیم جولان میدهد
پس از این تاریکی
قاصدک ماه را
که در گوش کاج پچپچ میکند
آری در این نقاشی
بیداد سرما برگ از شاخ دریده
درختها قد خمیده
باغچه ای تاریک و قلبی تاریکتر
هوایی سرد و وجودی سردتر
عاشقی را پشت پنجره
عاشقی که
هرشب
با درد فراغ
با ستاره ها بازی می کند
بادلی زنگار گرفته می گرید
آخر
مقصر نیست
منتظر است
لحظه ی آمدنت
لحظه ای که میشود
لبریز جهان ازعدل و دادت
این جهان را در چاه
صورتی را در ماه
انتظارم با آه
آری
"شایان-قم-19/8/91"
مُحتَشَم کاشانی (۹۰۵ ه.ق در کاشان - ۹۹۶ ه.ق در کاشان) شاعر پارسیگوی سدهٔ دهم هجری و همدوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود. شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست.
محتشم از پیروان مکتب وقوع و از مهمترین شاعران مرثیهسرای شیعه است. ترکیببند «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» معروفترین مرثیه برای کشتگان واقعه کربلا در ادبیات فارسی است.
کمالالدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمس الشعرای کاشانی شاعر ایرانی در آغاز سده ده هجری و هم دوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دورانزندگی خود را در این شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع الاول سال ۹۹۶هجری درگذشت و محل دفن او بعدها مورداحترام مردم قرار گرفت.نام پدرش خواجه میراحمد بود. کمال الدین در نوجوانی به مطالعه علوم دینی و ادبیمعمول زمان خود پرداخت و اشعار شعرای قدیمی ایران را به دقت مورد بررسی قرارداد. شعرهای او درباره رنج و درد امامان شیعه است و بیشتر جنبه ایدئولوژیک برای پادشاهی صفویان را داشت.
مطلع «باز این چه شورش است...» که از محتشم کاشانی نراقی است در میان هواداران شیعه جایگاه ویژهای دارد.
شاعران بسیاری پس از محتشم تا کنون از ترکیببند یادشده در شعرها و نوحههایشان سود بردهاند.
او فنون شاعری را از صدقی استرآبادی (ساکن کاشان) فرا گرفت و خود شاگردانی مانند تقیالدین محمد حسینی صاحب «خلاصهالشعار»، صرفی ساوجی، وحشتی جوشقانی و حسرتی کاشانی را پرورش داد.
وی با سرودن دوازده بند در مرثیه شهدای کربلا که بند اول ترکیب بند وی با بیت «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟» آغاز میشود، مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.
وی در جوانی به دربار شاه طهماسب صفوی راه یافت و به مناسبت قصیده و غزلهای زیبایش مورد لطف شاه قرار گرفت؛ محتشم پس از مدتی در زمره شعرای معروف عصرخود جای گرفت ولی نظر به معتقدات دینی خود و احساسات شیعی دربار شاهان صفوی که در صدد تقویت این مذهب (در مقابل مذاهب اهل سنت) بودند به سرایش اشعارمذهبی و مصائب اهل بیت که در نوع خود تازه و بی بدیل بود پرداخت. محتشم پس از چندی به یکی از بزرگترین شعرای ایران در سبک اشعار مذهبی و مصائب ائمه اطهارشیعه بدل گشت و اشعارش در سرتاسر ایران معروفیت خاصی یافت، بطوری که میتوان وی را معروفترین شاعر مرثیه گوی ایران دانست که برای اولین بار سبک جدیدی درسرودن اشعار مذهبی به وجود آورد. اولین اشعار مذهبی محتشم در سوگ غم مرگ برادرش بود که ابیات زیبائی در غم هجر او سرود و پس از آن به سرایش مرثیههایی در واقعه جانسوز کربلا، عاشورای حسینی و مصیبت نامههای مختلف پرداخت(کتاب تاریخ ادبیات)
محتشم در کاشان درگذشت و آرامگاه وی در این شهر - واقع در محله محتشم - زیارتگاه عموم است.
مجموعهٔ آثار این شاعر بزرگ عصر صفوی، پس از مرگ او، توسط یکی ازشاگردانش در هفت کتاب جمع شد، که مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات، رباعیات، مثنویات، و ترکیببندهای وی میباشد.
آثار منظوم:: br />
صبائیه(کودکی شاعر) شبائیه(جوانی شاعر) شیبیه(پیری شاعر) ماده تاریخ ها معمیات آثار منثور جلالیه نقل عشاق
بند آغازین از ترکیببند ویژه و پرهوادار محتشم:
جابر عناصری در باره محتشم کاشانی میگوید: محتشم کاشانی پدر مرثیهسرایی عاشورایی است. وی میافزاید: این شاعر فرهیخته بهترین منظومه نمایشی به یادگار گذاشت و با زبان شعر فرهنگ عاشورا را در بین مردم به ویژه مداحان اهل بیت رواج داد. عناصری میافزاید: شهرت و آوازه بینظیر محتشم کاشانی در ادبیات موجب شد تا شاعران نامآوری به پیروی از سبک او اهتمام ورزند، اما تاکنون ادبیات ایران در مرثیهسرایی، شاعری همچون محتشم به خود ندیدهاست.
عباس مشفق کاشانی نیز بر این عقیدهاست که پاکی، اعتقاد و استواری و محبت محتشم کاشانی بهاهل بیت علیهالسلام باعث شد که برخی پادشاهان صفوی از جمله شاه طهماسب به اشعار مذهبی روی آورند.
وی میافزاید: ترکیببند معروف این شاعر پرآوازهٔ مرثیهسرای ایران در رثای حسین و کشتهشدگان کربلا در بین تشیع و بهویژه فارسی زبانان زبانزد شد و توجه بسیاری از شاعران را بهخود جلب کرد.
محتشم کاشانی اشعار و حکایاتی به نظم و نثر در باب شاهدبازی دارد که در رساله جلالیه جمع آوری شده و از ۶۴ غزل و شأن نزول هر غزل و شرح اشعار به نثر تشکیل میشود. سیروس شمیسا آن را نشانه شاهدبازی او و درباره شاطر جلال معشوق مذکر وی دانسته[۱] اما محمدرضا ترکی معتقد است آن اشعار تخیلی است و محتشم «رساله جلالیه» را همچون «نُقل عشاق» که به عشق مرد و زن میپردازد، به سفارش متمولان زمانه سرودهاست و حکایت روحیات وی نیست.
مجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی (زادهٔ ۳۴۱ ه.ق در مرو)، شاعر ایرانی در نیمهٔ دوم سده چهارم هجری و (شاید) آغاز سده پنجم هجری است. چنان که از نامش برمیآید و خود وی نیز به این امر اشاره دارد اهل مرو بود. کسایی در اواخر دورهٔ سامانیان و اوایل دوره غزنویان میزیسته است.
نام کسایی در چهار مقاله نظامی عروضی بهصورت ابوالحسن کسایی آمده است، ودر دمیةالقصر باخرزی دو بیت از او به نام ابوالحسن مروزی نقل شده و نیز در همان کتاب از او چنین یاد شده است: «ابوالحسن علی بن محمد الکسایی المجتهد المقیم به نسف و مروزی الاصل». نوشتهٔ این دو تن که از مردم خراسان بوده و نزدیک به عصر کسایی میزیستهاند اعتبار تمام دارد، و آنچه تذکرهنویسان متأخر مغایر با آن نوشتهاند قابل نقل و اعتنا نیست. و نیز نحوهٔ ذکر او در دمیةالقصر و لبابالالباب چنان است که گویا این شاعر به نام ابوالحسن مروزی یا «مروزیِ» مطلق نیز شهرت داشته است.[۱]
تاریخ تولد او را بنا بر قول خود شاعر در روز چهارشنبه ۲۷ ماه شوال سال ۳۴۱ هجری تعیین کردهاند و این تاریخ را در مطلع قصیدهٔ لامیهٔ خود که قسمتی از ابیات ان در دست است چنین آورده است:
زمان وفات او بدرستی معلوم نیست. اما از قصیدهای که در پنجاه سالگی خود سروده مسلم است که وفاتش بعد از سال ۳۹۰ هجری بوده است.[۲]
مرو یا مرو شاهجان در سی فرسخی شمال شرقی سرخس و شصت فرسخی طوس از کهنترین ادوار تاریخی، شهری معروف و یکی از مراکز مهم فرهنگ ایرانی بود. در دورهٔ ساسانی مرو برای دفاع از کشور در برابر هجوم ترکان اهمیت خاص داشت و یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی، بازپسین روزهای خود را در این شهر گذرانید و در حوالی آن کشته شد. با ظهور اسلام نیز مرو اهمیت خود را حفظ کرد و مقر نایب خلافت گردید و حمله به ماوراءالنهر از آنجا انجام میگرفت. ابومسلم قیام خود را از آنجا آغاز کرد و در آن کاخی برای مرکز حکومت ساخت و بعدها مأمون نیز هنگامی که حاکمخراسان بود در آن کاخ اقامت داشت. اگر چه از دورهٔ طاهریان نیشابور مرکز خراسان گردید و سامانیان هم ابتدا سمرقند و بعد بخارا را پایتخت خودساختند، با این همه مرو اهمیّت و آبادی خود را همچنان حفظ کرد. در همان روزها، در عصر کسایی در حدود العالم ( تألیف شده در ۳۷۲) چنین آمده است : « مرو شهری بزرگ است، و اندر قدیم نشست میر خراسان آنجا بودی، و اکنون به بخاران نشیند، و جایی با نعمت است و خرم، و او را قهندز است و آن را طهمورث کرده است، و اندر وی کوشکهای بسیار است، و آن جای خسروان ساسانی بوده است. و اندر همه خراسان شهری نیست از نهاد [وی]».
در قرن سوم و چهارم با تشویقی که امیران سامانی از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی میکردند شاعران بسیاری از این شهر باستانی برخاستند از آن میان نمونههایی از اشعار مسعودی مروزی(نخستین شاهنامهسرای ایران)، بشار مرغزی صاحب قصیدهٔ معروف، ابونصر مرغزی، حکاک مرغزی، صفار مرغزی، طیان مرغزی، نوایحی مروزی در فرهنگها و جُنگها باقیمانده است. از معاصران کسایی هم عمارهٔ مروزی، عسجدی مروزی، و اندکی بعد ابوحنیفهٔ اسکافی مروزی بودند که شاید برخی از آنان با کسایی روابطی داشتهاند.[۳]
کسایی در سال ۳۴۱ به دنیا آمد و در یک چنین محیط فرهنگی پرورش یافت، در سالهایی که آفتاب بخت خاندان ایرانی سامانی در سراشیب غروب بود. دورهٔ شاعری او با ایام ضعف دولت سامانی، و سلطنت چهار تن آخرین پادشاهان آن خاندان همزمان بود. در ۳۶۶ نوح بن منصور پس از مرگ پدر بر تخت نشست. او تنها سیزده سال داشت و به جای او مادرش و وزیر جوان و لایق و مقتدرشابوالحسین عتبی ممدوح کسایی امور کشور را اداره میکردند. وزارت عتبی دیری نپائید و در ۳۷۲ به تحریک سرداران مخالف در کوچه به دست غلامان شاهی کشته شد. دورهٔ سلطنت نوح بن منصور به فرونشاندن شورشهای ناراضیان گذشت و با مرگ او در ۳۸۷ قدرت سامانیان در واقع پایان گرفت. بعد از نوح دوم پسرش منصور دوم گرفتار محمود غزنوی و سرداران خود بود و سرانجام در ۱۸ صفر ۳۸۹ سرداران شورشی، او را بازداشت و نابینا کردند و برادر خردسالش عبدالملک دوم را به جای او نشاندند. در همان سال ارسلان ایلگخانی (از ترکان خلُّخی) به بخارا تاخت. فقهای سنی پایداری در برابر ترکان را به عنوان اینکه اسلام آوردهاند خلاف شرع اعلام کردند. مهاجمان بخارا را گرفتند و عبدالملک امیر تازه سال و برادرش منصور را نابینا کردند و سایر شاهزادگان سامانی را به اسارت گرفتند. در ربیعالاول ۳۹۱ ( همان سالی که کسایی قصیده معروف پنجاه سالگی خود را سروده)، آخرین شاهزادهٔ دلاور سامانی اسماعیل بن نوح ملقب به منتصر از زندان بخارا گریخت و به قصد سرکوبی ترکان خلخی و تجدید استقلال دولت سامانی اعلام پیکار کرد. او به مدت چهار سال با گریز و آویز با ترکان ایلگخانی و امرای غزنوی جنگید. اما به هنگام فرار شبی در ربیعالآخر ۳۹۵ به دستور ماهروی بندار به دست بهیج نام از اعراب کوچنشین بیابان مرو کشته شد. تصور میشود مرثیهٔ معروف و سوزناک کسایی هم در سوگ همین امیر باشد:
کسایی مسلماً از ستایشگران خاندان سامانی بوده است. بعدها که پس از انقراض سامانیان، روزگار حال و هوای دیگری یافته، و او هم در مسیر فکری دیگری افتاده بوده است، از کار گذشتهٔ خود اظهار پشیمانی کرده و گفته است:
ظاهراً اشعار مذهبی و «زهد و وعظ» مربوط به اواخر عمر اوست که خود گفته است:
[۴]
دیوان کسایی که تا قرن ششم موجود بوده، بعدها از میان رفته است. در بارهٔ شعر او، مؤلف کتاب النقض که دیوانش را در دست داشته میگوید : « همهٔ دیوان او مدایح و مناقب حضرت مصطفی و آل اوست». عوفی هم میگوید : « اکثر اشعار او در زهد و وعظ است، و در مناقب اهل بیت نبوت ». اشعار مذهبی او بیش از جنبهٔ شعری، از نظر تاریخ اجتماعی ایران و پیشینهٔ انتشار شیوههای گونهگون فکری در خراسان اهمیت دارد، اما جلوهٔ اصلی شاعری او که در طول قرنها مایهٔ اشتهار شاعر گردیده از آنجاست که کسایی نقاش چیرهدست طبیعت است و وصفهای روشن و جاندار با تشبیهات ساده و لطیف و دلنشین او را در شعر کهن فارسی بلند آوازه ساخته است.[۵]
گفته میشود که کسایی پیرو رودکی و پیشرو ناصرخسرو است. در زادگاه کسایی در مرو که در قلمرو سامانیان بود، روزی که کسایی چشم به جهان و لب به سخن گشود سرودههای رودکی زبان به زبان میگشت و طبیعی است که شاعر ما از کودکی باز با شعر و غزل او انس یافته باشد و بعدها هم او را « استاد شاعران جهان» بشمارد و خود را صد یک وی و سزاوار خاک کف پای او هم نشمارد و بگوید:
جای دیگر هم خود را افتخار مرو، اما در مقابل رودکی را افتخار جملهٔ جهان میشناسد:
مقایسهٔ اشعاری با وزن و قافیههای مشترک در آثار موجود آن دو میرساند که کسایی بسیاری از قصیدههای خود را به استقبال قصاید رودکی سروده بوده است. از آن جمله قصیدهٔ معروف رودکی « مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود... » را استقبال کرده و در آن گفته است:
بعد از کسایی هم ناصرخسرو که به اعتباری همشهری کسایی شمرده میشد و نیم قرن بعد از او میزیست از کسایی پیروی کرده، و بیشتر قصاید خود را به استقبال کسایی با به اصطلاح در جواب او سروده و از آن میان یازده قصیدهٔ او هم وزن و هم قافیه با آثار بازمانده از کسایی است که در پایان برخی از آنها از کسایی نام برده است. و این معارضهٔ ناصرخسرو با کسایی قطعاً به سبب مدایح یا غزلهای او نبوده بلکه به این سبب است که او هم مثل کسایی شعر را وسیلهٔ تبلیغ اندیشههای سیاسی و مذهبی و فلسفی خود قرار داده، با این تفاوت که شعر کسایی مناقب و مراثی به مذاق شیعه دوازده امامی بوده، و ناصرخسرو «حجت» و مبلغ شیعهٔ هفت امامی بود، و در میان شیعیان زمینهٔ مناسبتری برای تبلیغ افکار خود تصور میکرد و شکستن بازار کسایی را لازم میشمرد.[۶]
سخن کسایی جامعیتی دارد و در آثار بازمانده از او که سیصد و چند بیت است از همهٔ موضوعات شعری عصر او نمونههایی هست از : وصف طبیعت و تغزل، مدح و منقبت و سوگنامه، زهد و حکمت، و هزل و طنز. باخرزی دو بیت شعر عربی هم به نام او آورده است. کسایی مردی دانشمند و حکیم و وجودش آراسته به علوم عصر خویش بود. اینکه او را به صفت « حکیم » یادکردهاند از نوع لفظ پردازیهای تذکرهنویسان نیست و واقعیت دارد.[۷]
بدیعالزمان فروزانفر دربارهٔ شعر او نوشته است : «کسایی از شعرای بزرگ ایران است و به همین مایهٔ اندک که از اشعارش باقی است اندازهٔ وسعت فکر و دقت خیال و حسن بلاغت و براعت طبع او را میتوان دانست. اشعار کسایی به لطافت و دقت تشبیه ممتاز است و در این فن عدهٔ کمی به پایهٔ او میرسند. ناصرخسرو در موارد متعدد از کسایی اسم میبرد و با او در نظم اظهار معارضه میکند»[۸]
شفیعی کدکنی در بارهٔ کسایی چنین مینویسد: «از نظر صور خیال و انواع تصویر به ویژه در زمینهٔ طبیعت، شعر کسایی بهترین شعری است که از گویندگان قرن چهارم در دست داریم. جای دریغ است که دیوان این شاعر از میان رفته و جز چند قطعهٔ پراکنده شعری از او باقی نمانده است اما در میان همان شعرهای باقیمانده همه جا خصایص برجستهٔ شعر قرن چهارم را به کاملترین وصفی مشاهده میکنیم.»[۹]
راجر فدرر(به فرانسوی: Roger Federer) (زاده: ۸ آگوست ۱۹۸۱) بازیکن سوئیسی تنیس حرفهای و در حال حاضر نفر اول رده بندی برترین تنیس بازان جهان است. تعداد زیادی از مفسران ورزشی، منتقدین تنیس، بازیگران گذشته و حال، وی را بزرگترین تنیسور تمام زمانها میدانند. او برای ۲۳۷ هفتهٔ متوالی و مجموع بیش از 287 هفته(بیشتر از هر کسی) در جایگاه اول فهرست برترین بازیکنان تنیس جهان بودهاست.[۱]
فدرر ۱۷ گرنداسلم تنیس را به دست آوردهاست که از هر بازیگر مرد دیگری بیشتر است. راجر فدرر در کنار بیورن برگ ، رکورددار قهرمانی متوالی در مسابقات آزاد ویمبلدون است. او پنج سال متوالی قهرمان مسابقات تنیس ویمبلدون شدهاست.
راجر فدرر در ۸ آگوست ۱۹۸۱ در بازل سوئیس بدنیا آمد پدرش رابرت فدرر و مادرش لینت فدرر نام دارند. پس از تولد راجر به همراه خانواده، به منطقهای به نام مانچسین سوییس نقل مکان کردند که در حومه شهر بازل کشور سوییس واقع است.
خواهر فدرر در مورد کودکی او حرفهای جالبی میزند:
راجر از ۶ سالگی پای مسابقات بزرگ تنیس استرالیا و ویمبلدون مینشست و همین علاقه باعث شد تا پدر در ۸ سالگی او را در مدرسه تنیس ثبت نام کند. هنگامی که او ۱۰ ساله بود، همه مردم شهر با هیجان از بازی خوب او در زمین تنیس حرف میزدند. زمانیکه هم سن و سالان خود را با ضربات دیدنی راکت شکست میداد، حریفانش را در آغوش میگرفت و به آنها میگفت: شما دفعه بعد مرا خواهید برد. راجر با جدیت کامل به پیشرفت در این ورزش نائل شد و حالا خوشحالم که او یک نام بزرگ و ستاره در این ورزش است. ”
راجر در ابتدا فوتبال را هم در کنار تنیس دنبال میکرد، اما بعد از مدتی با رها کردن فوتبال تمرکز خود را روی تنیس گذاشت و در ۱۳ سالگی با ترک زادگاهش برای تحصیل در آکادمی حرفهای تنیس سوئیس، عازم شهر زوریخ شد.
فدرر تا ۱۶ سالگی مدام مصدوم بود و نمیتوانست خوب و مرتب به تمرین بپردازد، اما سرانجام با بهبود مصدویتهایش توانست در سال ۱۹۹۸ به دنیای حرفهای تنیس وارد شود و به اتحادیه تنیسورهای حرفهای جهان بپیوندد. رویارویی وی با بیون بورگ در اوایل ورودش به جمع حرفهایها که با شکست راجر همراه بود درسهای بزرگی به وی داد و پس از شکست از این قهرمان پر آوازه آن سالها، فدرر در مسیر رو به رشد قرار گرفت. راجرر در سال ۱۹۹۸ وارد تیم دیویس کاپ سوئیس شد و در حالی که کم سن و سال ترین عضو تیم سوئیس بود بعنوان بهترین تنیسور تیم برگزیده شد. تورنمت میلان اولین تورنمنت جهانی بود که فدرر توانست به قهرمانی در آن دست یابد. فتح این تورنمنت در سال ۲۰۰۱ برای راجر محقق شد و این آغازی بود بر قهرمانی پیاپی اعجوبه تنیس جهان.
ناکامیهای پی در پی فدرر، سال ۲۰۰۸ را برای او به کابوسی واقعی مبدل میکرد و برای هوادارانش نیز شکستهای او قابل باور نبود. چند باخت متوالی در رویارویی با نفر دوم رده بندی بهترینهای تنیس (رافائل نادال) او را از فرم خوب خود خارج کرد و آنقدر در طول سال گذشته باخت تا اختلاف فاحش امتیازاتش با نفرات دوم و سوم در جدول کاهش یافت. فدرر بالاخره جای خود را در جدول رده بندی به نادال داد و به رتبه دوم تنزل یافت. در چنین شرایطی بود که راجر در وب سایت شخصی اش خبر ازدواج خود را اعلام کرد. برخلاف تصور مراسم ویژهای برگزار نشد و تنها دوستان نزدیک عروس و داماد امکان حضور در مجلس را یافتند. همسر او میرکا اصالت اسلواکی و تابعیت سوییس را دارد. میرکا که حدود سه سال از راجر بزرگتر است در رقابتهای المپیک سیدنی عضو تیم تنیس زنان سوئیس بود و آشنایی راجر با وی به همین بازیها بر میگردد. بالاترین رتبه میرکا در رنگینک جهانی تنیس عنوان هفتاد و ششمی است که در اول سپتامبر ۲۰۰۱ به آن دست یافت.
راجر فدرر که در مجموع پر درآمد ترین بازیکن جهان بوده از سال ۱۹۹۸ که به جمع حرفهایها پیوسته تاکنون ۴۵ میلیون دلار جایزه گرفته است و اگر سال اولش را به حساب نیاوریم بطور میانگین سالی چهار و نیم میلیون دلار درآمد را به خود اختصاص داده است.[نیازمند منبع] نکته حائز اهمیت اینکه، فدرر با شکستن رکورد جوایز نقدیه پیت سمپراس، هم اکنون از این حیث نیز، در صدر موفق ترین تنیس بازان جهان، جای دارد.
فدرر تاکنون توانستهاست عناوین متعددی را در دنیای تنیس از آن خود کند. از جمله فتوحات ریز و درشت وی میتوان به این موارد اشاره کرد:
وی تنها بازیکنی است که موفق شده هم مسابقات تنیس آزاد آمریکا و هم اوپن ویمبلدون را در پنج سال متوالی، فتح کند!
عبدالله جوادی آملی (زادهٔ ۱۳۱۲ در آمل)؛ فیلسوف «استاد فلسفه اسلامی»، مفسر قرآن «صاحب تفسیر در دست تدوین تسنیم»، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم[۲]، عضو پیشین مجلس خبرگان رهبری از امامان جمعه موقت پیشین قم، مدرس حوزه علمیه و یکی ازمراجع تقلید شیعه ایرانی است.
پس از پایان دروس ششم ابتدایی، در سال ۱۳۲۵ وارد حوزه علمیه آمل شد. در آنجا ادبیات، شرح لمعه، قوانین، شرایع، امالی شیخ صدوق و سایر کتب سطح را از استادانی چون فرسیو، غروی، عزیزالله طبرسی، آقا ضیاء آملی، احمد اعتمادی، ابوالقاسم رجایی، شعبان نوری و پدرش میرزا ابوالحسن جوادی آموخت. پس از آن مدت کوتاهی به حوزه علمیه مشهد رفت، ولی در آنجا ماندگار نشد.[۳]
در سال ۱۳۲۹ به تهران رفت و با راهنمایی محمدتقی آملی، تحصیلات خود را در دبیرستان مروی ادامه داد. در آنجا رسائل و مکاسب را از اسماعیل جاپلقی، سید عباس فشارکی و سید محمدرضا محقق داماد فرا گرفت و از درس هیئت، طبیعیات اشارات، بخشهایی از اسفار و شرح منظومه شعرانی بهره برد. در درس تفسیر قرآن، بخشی از شرح منظومه، بخشهای الهیات و عرفان اشارات ومبحث نفس اسفار الهی قمشهای شرکت کرد و شرح فصوصالحکم را از فاضل تونی و درس خارج فقه و اصول را از محمد تقی آملی آموخت. هرچند در همه موارد شاگرد صفرعلی شهمیرزادی سیاهپرهای هم بودهاست.[۳]
در سال ۱۳۳۴ با تشویق محمدتقی آملی، برای تکمیل تحصیلات به حوزه علمیه قم کوچ کرد. در آنجا مدتی از درس خارج فقه سید حسین طباطبایی بروجردی استفاده کرد و بیش از دوازده سال در درس خارج فقه محقّق داماد و حدود هفت سال در درس خارج اصول سید روحالله خمینیحضور یافت. وی همچنین حدود پنجسال در درس خارج میرزا هاشم آملی شرکت کرد. از همان ابتدای ورود به قم، رابطه علمی خود را با فیلسوف و مفسر قرآن، سید محمدحسین طباطبایی آغاز کرد که این ارتباط تا پایان عمر وی ادامه یافت. برخی از دروسی که از او آموخت، عبارت است از: بخشهای نفس و معاد اسفار، درس خارج اسفار، الهیّات و برهان شفا، تمهیدالقواعد، علم حدیث، تفسیر قرآن کریم، شرح اشعار حافظ، تطبیق فلسفه شرق و غرب و بررسی فلسفههای مادی.
پس از اتمام تحصیلات، فعالیتهای وی بر تدریس و نشر معارف الهی متمرکز گردید و در سطوح و دورههای مختلف، شرح اشارات، شرح تجرید، شرح منظومه، شواهد الربوبیة، التحصیل، شفا، دوره کامل اسفار، تمهید القواعد، شرح فصوص الحکم، مصباح الأنس، درس خارج فقه، تفسیر موضوعی قرآن، تفسیر ترتیبی قرآن و... را تدریس نمود. اکنون نیز درسهای تفسیر قرآن، خارج فقه و خارج اسفار وی ادامه دارد. از شاگردان وی می توان به آیت الله سید کمال حیدری ، آیت الله مصطفی بروجردی و آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی اشاره کرد.
جوادی آملی عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و دورههای اول و دوم مجلس خبرگان رهبری بود و در بهمن ۱۳۶۷ به عنوان نماینده روحالله خمینی برای ارائه پیام او به میخائیل گورباچف رهبرشوروی به مسکو سفر کرد. صریحترین موضعگیری سیاسی وی حمایت از نامزدی علیاکبر ناطق نوری در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۷۶ بود که با شکست کاندیدای مورد حمایت او همراه شد. این اتفاق در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۴ نیز تکرار و جوادی آملی در آن سال از نامزدی نویسنده: سید علی سید میرزایی ׀ تاریخ: شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را
جوزپ گواردیولا آی سالا (به اسپانیایی: Josep Guardiola i Sala) معروف به پپ گواردیولا (متولد ۱۸ ژانویه ۱۹۷۱ در سانتپدور، بارسلونا،کاتالونیا) مربی سابق بارسلونا و بازیکن اسبق این تیم است. گواردیولا در پست هافبک دفاعی در تیم بارسلونا بازی میکرد. و بازیهایی نیز در تیمهای برشا کالچو، باشگاه فوتبال آ. اس. رم و ال اهلی قطر نیز بازی کردهاست. وی پس از دوران بازی در بارسلونا در تاریخ ۸ می۲۰۰۸ سرمربی تیم بارسلونا شد. و خوان لاپورتا نیز در گفت که وی میتواند مثل فرانک ریکارد موفق باشد. وی در اولین فصل مربیگری اش توانست با بارسلونا قهرمان لالیگا،کوپا دل ری و لیگ قهرمانان اروپا شود و بدین ترتیب توانست به عتوان جوانترین مربی باشد که بتواند قهرمان لیگ قهرمانان اروپاشود. و با گرفتن سه کاپ دیگر نیز وی در آن فصل شش جام را بالای سر برد. وی در ۹ ژانویه ۲۰۱۲ توانست جایزه بهترین سرمربی سال را با کسب ۴۱% آرا از آن خود کند و این در صورتی بود که سرالکس فرگوسن با ۱۵% و خوزه مورینیو با ۱۲% با وی فاصله زیادی داشتند. در بیست هفت April 2012 پپ در یک کنفرانس خبری رسماًاعلام کرد که از بارسلونا خواهد رفت. این کنفرانس از ۱۰ کانال تلویزیونی اسپانیا به طور زنده پخش شد.
گواردیولا در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۷ از سوی خوان لاپورتا به مربی گری بارسا برگزیده شد. وی به سیستم ۳-۳-۴ تمایل دارد.
دوران مربی گری وی با جدایی رونالدینیو، دکو، زامبروتا، جیووانی، ادمیلسون، اوله گر و سانتیاگو ازکه رو از بارسا و با پیوستن دنی آلوس، سیدو کیتا، مارتین کاسه رس و جرارد پیکه به بارسا بود.
اولین حضور گواردیولا به عنوان مربی در تیم بارسلونا در سومین دور مقدماتی جام باشگاههای اروپا (۹-۲۰۰۸) برابر تیم ویسلا کراکوو لهستان بود که با چهار گل به سود بارسا خاتمه یافت. سه قهرمانی در چهار فصل لالیگا و دو قهرمانی و دو بار رسیدن به نیمهنهایی در چهار فصل اخیر لیگ قهرمانان از افتخارات پپ میباشد. پپ گواردیولا چیزی فراتراز یک مربی اکنون یک سمبل است.
گواردیولا پس از جدایی از بارسلونا در ۱۶ ژانویه ۲۰۱۳ با قراردادی ۳ ساله به بایرن مونیخ پیوست.[۲] وی از ژولای ۲۰۱۳ کار خود در بایرن مونیخ را آغاز خواهد کرد[۳]
۰۹-۲۰۰۸، ۱۰-۲۰۰۹، ۱۱-۲۰۱۰
۰۹-۲۰۰۸٬۲۰۱۱-۲۰۱۲
٬۲۰۰۹ ٬۲۰۱۰ ۲۰۱۱
۰۹-۲۰۰۸، ۱۱-۲۰۱۰
۲۰۱۱، ۲۰۰۹
ژوزه ماریو دوس سانتوس فلیکس مورینیو (به پرتغالی: José Mário dos Santos Félix Mourinho، آیپیای: [ʒuˈzɛ moˈɾiɲu])، زادهٔ ۲۶ ژانویهٔ ۱۹۶۳ در ستوبالِ پرتغال، سرمربی مشهور پرتغالیست که در حال حاضر هدایت تیم فوتبال رئال مادرید در لیگ اسپانیا ملقب بهلالیگا را عهده دار است. وی در انگلیس یکبار خود را «خاص» نامید و از آن زمان به بعد، مطبوعات انگلیس به وی لقب «آقای خاص» دادند.[۲]
پسر دروازهبان پرتغالی «ژوزه فلیکس مورینیو»، کارش را به عنوان یک فوتبالیست آغاز کرد اما وقتی دید توانایی چندانی در آن ندارد، به مربیگری روی آورد. در اوایل دههٔ ۹۰ به عنوان دستیار مربی و سرمربی تیمهای پایه، کار خود را آغاز کرد تا اینکه به عنوان مترجم بابی رابسون، مربی مشهور انگلیسی، انتخاب شد. ژوزهٔ جوان، در آن زمان که مترجم رابسون در باشگاههای پرتغالی اسپورتینگ لیسبون وپورتو بود، از مربی کهنهکار انگلیسی درسهای زیادی گرفت تا اینکه به همراه رابسون به لیگ اسپانیا و بارسلونا رفت.
ژوزه دوران سرمربیگری خود را با دورههای کوتاه اما موفق در تیمهای پرتغالی بنفیکا و لییرا آغاز کرد. سپس در سال ۲۰۰۲، مجددا به پورتو بازگشت اما اینبار به عنوان سرمربی، راهی پورتو شد. ژوزه دورانی رویایی با پورتو داشت و از همان زمان خود را به عنوان مربی بزرگ شناساند. وی در سال دوم حضورش موفق شد با پورتو سه جام بهدست آورد. اعضای پورتو در آن سال، قهرمان لیگ پرتغال، قهرمان جام حذفی پرتغال و قهرمان جام یوفا شدند. در سال بعد نیز مورینیوی جوان دوران بسیار خوبی داشت و توانست پورتو را برای دومین سال، قهرمان پرتغال کند اما اوج کار وی، رسیدن به اوج افتخار در معتبرترین رقابت اروپایی و قهرمان کردن پورتو در لیگ قهرمانان اروپا بود.
در ادامهٔ همان سال، مورینیو که در آغاز راه مربیگریش بود، به لیگ برتر در انگلیس رفت و سرمربی چلسی شد. چلسی در طی دو سال بعد موفق شد دوبار متوالی و بعد از ۵۰ سال قهرمان لیگ شود. مورینیو در طی همین دو سال به عنوان بهترین مربی سال از طرففدراسیون بینالمللی تاریخ و آمار فوتبال انتخاب شد.
پس از درگیریش با مدیریت باشگاه چلسی، مورینیو اینبار ایتالیا را انتخاب کرد و در اوایل سال ۲۰۰۸ و با امضای قراردادی ۳ ساله، به عنوان سرمربی اینترمیلان انتخاب شد. در کمتر از ۳ ماه، مورینیو اولین جام خود را با اینتر کسب کرد و توانست سوپر جام ایتالیا را فتح کند و فصل اولش در ایتالیا را با قهرمانی در سری آ کامل کرد. اما در سال بعد مورینیو اینتر را در این سهجامه کرد تا این تیم اولین تیم در تاریخ ایتالیا شود که موفق به چنین کاری میشود. اینتریها موفق شدند قهرمان سری آ و جام حذفی ایتالیا شوند اما از همه مهمتر، آنها توانستند زیرنظر مورینیو، قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شوند. مورینیو نیز با این کار به سومین مربی در تاریخ و پس از «ارنست هاپل» واوتمار هیتسفلد بدل شد که با ۲ تیم مختلف، قهرمان رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا شدهاست.[۳] این افتخارات باعث شد تا وی مجددا از طریق فدراسیون بینالمللی تاریخ و آمار فوتبال به عنوان بهترین سرمربی سال ۲۰۱۰ انتخاب شود. علاوه بر آن مورینیو توانست در این سال جایزهٔ توپ طلا بهترین مربی سال فیفا را که برای اولین بار اهدا شد، دریافت کند.
مورینیو همیشه مورد تحسین برترین مربیان فوتبال بودهاست. جوزپ گواردیولا، سرمربی موفق بارسلونا پیش از آنکه رقابت توپ طلای بهترین مربی سال را به مورینیو واگذار کند، دربارهٔ وی گفته بود:
در قسمت بهترین مربیان دنیا، وقتی شما ژوزه را با کسانی مثل سر الکس، آرسن و یا فابیو مقایسه میکنید، به این نتیجه خواهید رسید که وی بسیار جوانتر از آنهاست اما با وجود این جوانی، آنقدر در کارش موفق بوده که بتوان وی را بهترین مربی دنیا خواند و این حقیقت است.[۴]
در ۲۸ مهٔ سال ۲۰۱۰ نیز مورینیو با امضای قراردادی ۴ ساله به لیگ اسپانیا رفت و سرمربیگری تیم رئال مادرید را به عهده گرفت.
ژوزه ماریو دوس سانتوس فلیکس مورینیو در ۲۶ ژانویه ۱۹۶۳ و در شهر ستوبالِ کشور پرتغال و در یک خانواده پرجمعیت طبقه متوسط بدنیا آمد. پدرش «فلیکس مورینیو» و مادرش «ماریو ژولیا کاروژولا دوس سانتوس» نام دارند.[۵] پدرش دروازبان حرفهای فوتبال بود و در تیمهای بلنسسه و ستوبال به فوتبال مشغول بود و توانست یک بازی ملی را در تیم ملی پرتغال، تجربه کند. مادرش نیز معلم کلاس ابتدایی بود که از خاندانی ثروتمند آمده بود.[۶]
فوتبال بخشی از زندگی ژوزه شده بود و وی همیشه مشتاق دیدن بازی پدرش بود. وی آخر هر هفته، برای دیدن بازی پدرش به شهرهای مختلف میرفت تا اطلاعاتش را از فوتبال، افزایش دهد. سپس زمانیکه فلیکس پدر، دوران بازیگریش تمام شد و مربی شده بود، ژوزه به یک دانشجوی ورزش تبدیل شده بود. وی تمرینات تیم را با دقت نگاه میکرد و در مواقع لازم، بازی تیمهای رقیب را زیر نظر میگرفت و آنها را آنالیز میکرد.[۷]
ژوزه میخواست جا پای پدر بگذارد و فوتبالیست شود و برای همین بود که به تیم پایه بلنسسه پیوست. سپس به تیم اصلی «ریو اوه» راه پیدا کرد و زیر نظر پدرش که سرمربی تیم بود، به بازی پرداخت. بعد از آن، به تیمهای «بلننسه» و «سسیمبرا» پیوست اما گذشت زمان نشان داد که وی قدرت و سرعت لازم را برای تبدیل شدن به یک فوتبالیست حرفهای، ندارد.[۸][۹] به همین دلیل بود که وی تصمیم گرفت تا به یک سرمربی حرفهای تبدیل شود.[۶] اما مادرش نام وی را در یک مدرسه بازرگانی نوشت تا ژوزه به تحصیل بپردازد. ژوزه تنها یک روز به آن مدرسه رفت و پس از آن، تصمیم گرفت تا تمام فکرش را روی ورزش بگذارد و از همین رو، به دانشگاه صنعتی لیسبون رفت و در رشته تربیت بدنی، شروع به تحصیل کرد.[۶] ژوزه درسش را در طی ۵ سال و در چندین مدرسه به پایان رساند و توانست دیپلمش را با نمرات خوب دریافت کند.[۷] سپس در کلاسهای مربیگری شرکت کرد و آنجا بود که تصمیم گرفت تا شیوه متفاوتی را در مربیگری بکار بگیرد و تئوریهای مربیگری را با تکنیکهای روحی و روانی در هم آمیزد.[۱۰][۶]
مورینیو جوان، در اوایل دهه ۹۰ و پس از آنکه شغل معلم ورزشی را رها کرد، تصمیم گرفت تا به سمت رویایش برود و در اولین قدم، مربی تیم پایه شهرش شد. وی پلههای ترقی را طی میکرد و دستیار مربیهای تیمهای بهتر شد.[۱۰] در سال ۱۹۹۲، فرصت مترجمی برای یک مربی بزرگ خارجی را بدست اورد. سر بابی رابسون به عنوان سرمربی جدید اسپورتینگِ لیسبون انتخاب شد و مسئولین تیم ژوزه را به عنوان مترجم وی انتخاب کردند.[۸]
در ابتدا این حرکت ژوزه، به معنی دور شدن از مربیگری بود اما وی توانست احترام و دوستی رابسون را کسب کند. رابسون به مورینیو احترام میگذاشت و با وی صمیمی شده بود و به همین دلیل، این دو درباره تاکتیکها و شیوه مربیگری با هم به گفتگو میپرداختند.[۸] در دسامبر سال ۱۹۹۳، مسئولین اسپورتینگ، رابسون را اخراج کردند اما اینبار مسئولین تیم رقیب، یعنی پورتو وی را استخدام کردند و مورینیو کماکان در نقش دستیار و مترجم رابسون بکارش ادامه داد.[۱۰] آخرین بار این دو در سوپرجام پرتغال بر روی نیمکت پورتو نشستند که باد برد ۵–۰ پورتو در مقابل رقیب دیرینه، یعنی بنفیکا به پایان رسید.[۱۱]
بعد از دوسال و در سال ۱۹۹۶، این دو مجددا در کنار هم، به یک باشگاه دیگر و اینبار به بارسلونا رفتند. در باسلونا، مورینیو کماکان به یادگیری ادامه میداد و تصمیم گرفت تا زبان مردم این منطقه(کاتالان) را یاد بگیرد.[۱۲] ژوزه در کنفرانسهای مطبوعاتی در نقش مترجم حضور پیدا میکرد، تمرینات را طرح ریزی میکرد، به بازیکنان در یادآوری تاکتیکها و شیوهها کمک میکرد و به آنالیز حریفان میپرداخت. همکاری رابسون و مورینیو جواب داد و بارسلونا در آن فصل، توانست قهرمان جام در جام اروپا شود. در انتهای فصل، رابسون از بارسا رفت اما اینبار مورینیو با وی تیم را ترک نکرد و به عنوان دستیار در تیم باقی ماند.[۱۰] مورینیو بارها از رابسون تعریف کردهاست و یکبار درباره وی گفته بود:
یکی از مهمترین چیزهایی که از سر بابی رابسون یاد گرفتم، این بود که؛ در زمان برد، نباید احساس کامل بودن داشته باشید و در زمان شکست، نباید ناامید شوید.[۱۰]
مورینیو کارش را با دستیاری لوئی فان خال هلندی که جانشین رابسون شده بود، ادامه داد و از وی نیز درسهای زیادی آموخت. فان خال که میدید دستیاران کاملی دارد، به مورینیو اجازه داد تا هدایت تیم دوم بارسلونا را به تنهایی به عهده بگیرد.[۱۲] فان خال همچنین، در جامهای خاص که اهمیت کمتری داشتند، به مورینیو اجازه میداد تا هدایت تیم اصلی را بر عهده بگیرد. برای مثال ژوزه در سال ۲۰۰۰، هدایت بارسا را به عهده گرفت و مقام قهرمانی جام کاتالونیا را برایش به ارمغان آورد.[۱۳] بارسلونا با فان خال به دو قهرمانی پیاپی در لالیگا دست پیدا کرد.[۱۰]
در سپتامبر سال ۲۰۰۰، فرصتی بدست آمد تا مورینیو به عنوان نقش اول در کادر هدایت یک تیم، ایفای نقش کند. وی در حالیکه ۴ هفته از رقابتهای لیگ پرتغال گذشته بود، به عنوان جانشین یوپ هینکس، به عنوان سرمربی تیم بنفیکا انتخاب شد.[۱۲]
وقتی با فان خان، درباره برگشت به بنفیکا به عنوان دستیار، صحبت کردم، وی گفت «به مسئولین آن تیم بگو که تنها در صورتیکه تو را به عنوان سرمربی بخواهند، میتوانند به سراغت بیایند. در غیر آنصورت، همینجا خواهی ماند.»[۱۴]
مسئولین تیم قصد داشتند تا اوسوالدو پرییرا را به عنوان دستیار مورینیو انتخاب کنند اما مورینیو این را نپذیرفت و بجای آن، کارلوس موزر را به عنوان دستیارش انتخاب کرد که مدافع سابق و بازنشسته تیم بود.[۱۵] مورینیو با پرییرا هیچ وقت رابطه خوبی نداشت. در همین زمان، بابی رابسون مربی نیوکاسل شد و از مورینیو خواست تا به عنوان دستیار به وی بپیوندد تا دوباره با هم کار کنند اما مورینیو این درخواست را نپذیرفت.[۱۶]
مورینیو و موزر دوران خوبی در بنفیکا داشتند[۱۷][۱۸] اما مدیریت باشگاه، دچار دگرگونی شد. «مانوئل ویلارینو» به عنوان مدیر باشگاه انتخاب شد و بلافاصله اعلام کرد که تونی، بازیکن سابق تیم را سرمربی تیم خواهد کرد
رافائل نادال پارٍرا (به اسپانیایی: Rafael Nadal Parera) مشهور به رافا (Rafa) (زادهٔ ۳ ژوئن ۱۹۸۶) تنیسباز حرفهای اسپانیایی در شهر ماناکور، جزیرهٔ مایورکا از جزایر بالئارس دیده به جهان گشود. پدر او سباستین نادال، یک تاجر اسپانیایی و مالک رستوران ساپونتا و مادرش آنا ماریا پریرانام دارد و خانه دار میباشد. نادال در یک خانواده کاملا ورزشی چشم به جهان گشود. عموی وی میگل آنخل نادال میباشد که سالها در تیم ملی فوتبال اسپانیا و نیز در تیمهای باشگاهی مایورکا و همچنین بارسلونا، فوتبال بازی کرد. لازم به ذکر است که رافایل از طرفداران باشگاه رئال مادرید اسپانیا میباشد! عموی دیگر وی، تونی نادال، از تنیسورهای حرفهای کشور اسپانیا بود، که رافائل را در حالیکه تنها ۳ سال داشت، تشویق کرد که به ورزش تنیس روی بیاورد و از همان سالها بود که وی آموزش این رشته را زیر نظر عموی خویش آغاز نمود... در سن ۸ سالگی قهرمان مسابقات تنیس زیر ۱۲ سال کشور اسپانیا شد. نادال در سن ۱۲ سالگی همزمان قهرمان مسابقات زیر ۱۲ سال اسپانیا و همچنین قهرمان مسابقات تنیس زیر ۱۲ سال اروپا شد. وی تا آن سال همزمان بطور حرفهای فوتبال نیز بازی میکرد... ! ولی از مسابقات اروپایی به بعد، فقط تمرکزش را بر روی تنیس قرار داده و فوتبال حرفهای را عملا کنار گذاشت. در سن ۱۵ سالگی وارد دنیای حرفهای تنیس شد. در سال ۲۰۰۲ در حالیکه تنها ۱۶ سال داشت، توانست تا مرحله نیمه نهایی مسابقات تنیس ویمبلدون، بالا بیاید! در سن ۱۷ سالگی برای اولین بار در مقابل راجر فدرر در دور سوم مسابقات ویمبلدون قرار گرفت ولی شکست خورد.
در سن ۱۸ سالگی در جام دیویس، توانست مقام دوم را کسب کند.
در سن ۱۹ سالگی برای اولین بار در مسابقات آزاد فرانسه شرکت کرد و به اولین قهرمانی خود دست یافت...
وی مرد شماره یک تنیس جهان در رده بندی تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ میباشد.
نادال ۶ گرنداسلم یک نفره، مدال طلای المپیک ۲۰۰۸ در بخش یکنفره و قهرمانی جام دیویس تنیس برای تیم اسپانیا را در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۹ را در کارنامهٔ افتخارات خود دارد. نادال از تاریخ ۱۸ اوت ۲۰۰۸ تا تاریخ ۵ ژوئیه ۲۰۰۹ مرد شماره یک تنیس دنیا بود.درحال حاضر وی در رده سوم تنیسبازان جهان قرار دارد.[۳]
کریستیانو رونالدو دوس سانتوس آویرو (به پرتغالی: Cristiano Ronaldo dos Santos Aveiro؛ زادهٔ ۵ فوریه ۱۹۸۵؛ ۲۸ سال)،[۲] فونچال) که معمولاً با نام کریستیانو رونالدو شناخته میشود، مهاجم فوتبالیست اهل پرتغال است که در تابستان سال ۲۰۱۰ به باشگاه فوتبال رئال مادرید پیوست و هماکنون کاپیتان تیم ملی فوتبال پرتغال است. رونالدو گرانقیمتترین فوتبالیست تاریخ جهان است که رئال مادرید برای خرید او، مبلغ ۸۰ میلیون پوند (۹۴ میلیون یورو) به باشگاه فوتبال منچستر یونایتد پرداختکرد و او را کاملترین بازیکن نسل فعلی فوتبال جهان نامیدند.[۳]
او از بچگی برای تیم محلی آندورینها بازی میکرد. سپس به باشگاه فوتبال ناسیونال مادیرا پیوست و پس از آن، عصر تازهای از فوتبال را بااسپورتینگ لیسبون آغاز کرد. او برای نخستینبار در سال ۲۰۰۱ به تیم بزرگسالان راهیافت. پس از گذراندن این فصل، با باشگاه فوتبال منچستر یونایتد با مبلغ حدود ۱۲ میلیون پوند قرارداد امضاکرد. وی تا سال ۲۰۰۹ با شیاطین سرخ همبازی بود و چندین بار جام حذفی و لیگ برتر انگلستان را با آنان فتحکرد. او با شیاطین سرخ قهرمان لیگ قهرمانان اروپا، جام خیریه انگلستان و جام باشگاههای جهان و همچنین برندهٔ جایزهٔ انفرادی کفش طلای اروپا شد و آرزوی چهلسالهٔ منچستر را برآوردهکرد.[۴][۵] رونالدو در فصل ۰۸–۲۰۰۷، با ۴۲ گل در طول فصل، رکورد ۴۰ سالهٔ تاریخ باشگاه که دست جورج بست با ۳۳ گل بود را شکست.[۶] در همان سال، کفش طلای اروپا را با هشت امتیاز جلوتر از مهاجماسپانیایی، دنیل گویزا کسبکرد.[۷]
رئال مادرید در تابستان سال ۲۰۰۹ با قراردادی ۹۴ میلیون یورویی، با رونالدو بهتوافق رسید و رکورد گرانقیمتترین فوتبالیست جهان را شکست. بزرگترین موفقیت او در باشگاه جدید خود، فتح لا لیگا بودهاست. او در فصل ۱۱–۲۰۱۰، رکورد ۴۰ گل تلمو زارا و ۳۸ گل هوگو سانچزدر یک فصل رئال را شکست. او با بهثمر رساندن ۵۱ گل در یک فصل، رکورد تاریخ باشگاه که دست فرانس پوشکاش با ۴۹ گل بودهاست را شکست.
رونالدو در سال ۲۰۰۳ به تیم ملی پرتغال راهیافت و در سال ۲۰۱۰، کاپیتانی تیم ملیاش را بر عهدهگرفت. او ۹۸ بازی در تیم ملی پرتغال بازیکرده و ۳۷ گل بهثمر رساندهاست. موفقترین سالهای حضور او در تیم ملی، سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۶ بودهاست که در آن سالها پرتغال نایب قهرمان جام ملتهای اروپا ۲۰۰۴ و چهارم جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان شدهاست.
کریستیانو رونالدو دوس سانتوس آویرو (۵ فوریه ۱۹۸۵، فونچال) کوچکترین فرزند خوزه دینیس آویرو و ماریا دولورس دوس سانتوس آویرو است. او برادری بهنام هوگو و دوخواهر بهنامهای الما و لیلیانا کاتیا دارد.[۲][۸] پدرش نام رونالدو را از روی نام رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا در آن زمان، رونالد ریگان برگرفتهاست؛ زیرا او بازیگر موردعلاقهٔ پدرش بودهاست. او هنگامی که ۲۵ سال داشت، حضانت یک پسر آمریکایی را که نام مادرش ذکر نشدهاست، برعهدهگرفت.[۹]
رونالدو برای نخستینبار در هشتسالگی برای باشگاه فوتبال آندورینها توپزد؛ باشگاهی که پدرش مدیر تدارکات آن بودهاست. در سال ۱۹۹۵، در دهسالگی به باشگاه ناسیونال مادیرا پیوست و موفق به کسب عنوان قهرمانی لیگ جوانان شد.[۱۰] پس از آن با اسپورتینگ لیسبون قرارداد امضاکرد. هیچ اطلاعات دقیقی از مبلغ قرارداد او با اسپورتینگ در دست رهبران باشگاه و عموم مردم نیست.[۱۱]
او در آکادمی اسپورتینگ لیسبون پیوست، در مجموعه ورزشی آلکوچته آموزشدید. او تنها فوتبالیست پرتغالی است که در ردههای سنی نوجوانان، زیر ۱۶ سال، زیر ۱۷ سال و زیر ۱۸ سال بازیکرده و در نخستین حضور خود در «تیم ب» بازی دادهشد.[۱۲] او در نخستین بازی لیگ خود در ردهٔ زیر ۱۶ سال، دوگل به باشگاه فوتبال موریرنز زد. او در تیم ملی زیر ۱۷ سال نیز بهخوبی ایفای نقش کردهاست.
او در ۱۵ سالگی گرفتار بیماری قلبی شد و بهنظر میرسید که باید فوتبال را کنار میگذاشت. باشگاه از او و خانوادهاش پشتیبانیکردند و رونالدو زیر یک عمل جراحی با لیزری حساس قرار گرفت و مشکلش حلشد و دوباره به فوتبال بازگشت.[۱۳]
او در سال ۲۰۰۳ قصد ورود به باشگاه فوتبال لیورپول را داشت.[۱۴] اما سرانجام به منچستر یونایتد پیوست و الکس فرگوسن او را به یک اسطورهٔ فوتبالیست تبدیلکرد.[۱۵]
رونالدو در فصل ۰۴–۲۰۰۳ با مبلغ ۱۲ میلیون پوند به باشگاه فوتبال منچستر یونایتد پیوست. او نخستین فوتبالیست پرتغالی این باشگاه بود. نویسنده: سید علی سید میرزایی ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀
بهداد سلیمی کردآسیابی (زادهٔ ۱۷ آذر ۱۳۶۸ در قائمشهر) وزنهبردار ایرانی دستهٔ فوق سنگین و دارندهٔ رکورد یک ضرب جهان در این وزن با ۲۱۴ کیلوگرم است.
سلیمی در سال ۲۰۱۰ قهرمان وزنهبرداری دستهٔ ۱۰۵+ کیلو جهان شد و دومین وزنهبردار ایرانی، پس از حسین رضازاده، شد که مدال طلای فوق سنگین را به دست میآورد. او در این مسابقات با ۲۰۸ کیلوگرم در یکضرب پس از یوگنی چیگیشف روس دوم شد و در دوضرب در پی مصدومیت چیگیشف با ۲۴۵ کیلوگرم پس از ماتیاس اشتاینر آلمانی دوم شد و به دو مدال نقره در یکضرب و دوضرب و مدال طلای مجموع با ۴۵۳ کیلوگرم رسید.[۳] وی همچنین رکورد یکضرب جوانان ایران و آسیا را با ۱۸۸ کیلوگرم در سال ۱۳۸۷ در اختیار دارد.[۴]
بهداد سلیمی در رقابتهای وزنهبرداری آسیا در تانگ لینگ چین در وزن فوق سنگین با مجموع ۴۵۸ کیلو گرم (۲۰۸ کیلوگرم در یکضرب و ۲۵۰ کیلوگرم در دو ضرب) قویترین مرد آسیا شد.[۵]
وی موفق شد در حرکت یک ضرب دسته فوق سنگین رقابتهای جهانی وزنه برداری در فرانسه، با بالا بردن وزنه ۲۱۴ کیلوگرمی رکورد جهانی این رشته را به نام خود ثبت کند و رکورد حسین رضازاده را بشکند.[۶] وی در سال ۱۳۸۹ نشان ملی جوان ایرانی را نیز دریافت کرد.[۷]
سیدعلی خامنهای در پیام کوتاهی ضمن تبریک پیروزی ایشان در مسابقه قهرمانی جهان در آنتالیا ۲۰۱۰ گفت:
او پس از کسب سهمیهالمپیک تابستانی لندن در روز سه شنبه۱۷ مرداد ۱۳۹۱ در ۱۰۵+ کیلوگرم به مصاف حریفان خود رفت و در حرکت اول یک ضرب ۲۰۱ کیلو گرم را بالای سر برد و در حرکات بعدی یک ضرب وزنههای ۲۰۴ و ۲۰۸ کیلو را بالای سر برد و بعد از وزنهبردار روس در جایگاه دوم یک ضرب قرار گرفت. قابل ذکر است وزنه بردار روس هم وزنه۲۰۸ کیلو را زد و دومی بهداد سلیمی در یک ضرب به خاطر سنگین تر بودن وزن او نسبت به وزنه بردار روس بود.
در دوضرب و در اولین حرکت وزنه ۲۴۷ کیلوگرم را بالای سر برد و در حرکت دوم نتوانست وزنه ۲۶۴ کیلوگرمی را -که رکورد المپیک محسوب میشد- بالای سر ببرد با ۴۵۵ کیلوگرم مدال طلای المپیک را گرفت؛ اما او نتوانست رکورد جهان را -که با ۲۶۳ کیلو گرم هنوز در دستان حسین رضازاده است- بزند و بدون هیچ رکوردی به کار خود پایان داد.
با توجه به دومی سجاد انوشیروانی، این نخستین بار بود که در رقابتهای المپیک در یک وزن، مدال طلا و مدال نقره، همزمان برای ایران به دست آمد؛ هرچند ایران در المپیک هلسینکی ۱۹۵۲، مدال نقره و برنز وزنهبرداری را در یک وزن در کارنامه المپیکی خود دارد.
آندرس اینیستا لوخان (به اسپانیایی: Andrés Iniesta Luján) که در ۱۱می ۱۹۸۴ در روستایی کوچک به نام فوئنتیلبیا، واقع در استان آلباسته دراسپانیا به دنیا آمد، فوتبالیستی اسپانیایی است که در پست هافبک تهاجمی بازی میکند. اینیستا هماکنون با پیراهن تیم فوتبال بارسلونا در رقابتهای لالیگا اسپانیا شرکت میکند و عضو تیم ملی فوتبال اسپانیا نیز میباشد. وی از نوجوانی در مدرسه فوتبال بارسلونا آموزش دیده است.
پیش از اولین بازی خود در تیم ملی بزرگسالان اسپانیا در سال ۲۰۰۶ میلادی، اینیستا در تیمهای زیر ۱۶سال، زیر ۱۹سال و زیر ۲۱سال اسپانیا بازی کرده بود. در جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان فقط توانست یک بازی برای اسپانیا انجام دهد چرا که اسپانیا نتوانست به دور بعدی راه پیدا کند. وی در رقابتهای مقدماتی و اصلی یورو ۲۰۰۸ برای اسپانیا بازی کرد و نقش بسزایی در قهرمانی این تیم داشت که در نهایت باعث شد اسم وی در لیست تیم منتخب تورنمنت حاضر باشد. در جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی نیز اینیستا تیم اسپانیا را همراهی کرد و نقش کلیدی در پیروزی تیمش داشت. آندرس اینیستا در فینال این بازیها با به ثمر رساندن تنها گل بازی در دقیقه ۱۱۶ باعث شد تا اسپانیا با پیروزی بر هلند برای اولین بار قهرمان جهان گردد. این گل او باعث شد تا وی به عنوان بهترین بازیکن بازی انتخاب شود و به محبوبیتهای او افزوده شود. وی همچنین جایزهی بهترین بازیکن اروپا در سال ۲۰۱۱-۲۰۱۲ را برده است[۱].
توانایی بازی او در همه جای زمین، به همراه فروتنی و تواضع ذاتی او، باعث شده تا القابی مانند جادوگر (El Ilusionista)، ضدستاره (El Anti-Galáctico) و جدیدترین آنها «سن آندرس» (San Andrés)، به او داده شود[۲]. یکی دیگر از معروف ترین القاب آندرس اینیستا طفل معصوم است
لیونل آندرس "لئو" مسی[۲] (به اسپانیایی: Lionel Andrés Messi) فوتبالیست عضو بارسلونای اسپانیا و تیم ملی آرژانتین است که در پستهای مهاجم و بال بازی میکند.او دوست دکتر اسماعیل زاده پزشک مهروف ایرانی است. از او میتوان بهعنوان بهترین بازیکن نسل خود نام برد.[۳][۴][۵] مسی چهار بار برنده توپ طلای اروپا و یکبار هم به عنوان بهترین بازیکن زیر ۲۱ سال جهان انتخاب شده است. او همچنین بهترین بازیکن سال فوتبال جهان در سالهای ۲۰۰۹[۶][۷][۸] ۲۰۱۰،[۹]، ۲۰۱۱[۱۰] و ۲۰۱۲ بودهاست و از این حیث رکورددار است.[۱۱]شیوهٔ بازی او و تواناییهایش باعث شدهاست که وی با دیهگو مارادونا مقایسه شود، این درحالی است که، مارادونا مسی را «جانشین» خود میداند.[۱۲][۱۳]
مسی بهترین گلزن تاریخ باشگاه بارسلونا در بازیهای رسمی به شمار میآید.[۱۴] او در سال ۲۰۱۲ توانست صاحب رکورد بیشترین گل زده در یک سال با ۹۱ گل شود.[۱۵] البته این رکورد را فیفا ثبت نکرد.[۱۶]
او یکی از اعضای تیم ملی جوانان آرژانتین در جام جهانی جوانان ۲۰۰۵ بود که توانستند قهرمان آن مسابقات شوند. او در آن مسابقات بهترین بازیکن و همچنین بهترین گلزن آن مسابقات شد. مسی در المپیک پکن نیز به همراه تیم المپیک آرژانتین به مقام قهرمانی دست یافت. او تاکنون در ۷۶ بازی برای تیم ملی آرژانتین به میدان رفته و توانسته ۳۱ گل نیز بزند. او تیم ملی کشورش را در تورنمنتهایی نظیر جامهای جهانی ۲۰۰۶ و ۲۰۱۰ و رقابتهای کوپا آمریکا در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۱ همراهی کردهاست.
مسی در روزاریو، سانتا فه بهدنیا آمد. پدرش خورخه هوراکیو مسی، کارگر کارخانه بود و مادرش سلیا ماریا کوچیتینی٬ یک نظافتچی نیمهوقت بود.[۱۷][۱۸][۱۹][۲۰] اصلیت والدین مسی ایتالیاییاست و به شهر آنکونا باز میگردد. جد او، آنجلو مسی در سال ۱۸۸۳ به آرژانتین مهاجرت کردهاست.[۲۱][۲۲] او از پنج سالگی فوتبال خودش را در تیم گراندولی آغاز کرد؛ تیمی که پدرش در آن زمان مربیش بود.[۲۳] او در سال ۱۹۹۵ به نیوولز اولد بویز رفت تیمی که در همان شهر روزاریو قرار داشت.[۲۳]در سن ۱۱ سالگی تشخیص دادهشد که او با کمبود هورمون رشد مواجهاست.[۲۴] ریور پلاتهبه پیشرفت مسی علاقه نشان داد اما پول کافی برای پرداخت هزینههای درمان بیماری مسی که ۹۰۰ دلار در ماه بود، نداشت.[۲۰]کارلس رکساچ، مدیر ورزشی وقت باشگاه بارسلونا، توسط بستگان مسی در لیدا و کاتالونیا، از استعداد او آگاه شدهبود و مسی و پدرش آماده برای ترتیب دادن مذاکره با او بودند.[۲۰]رکساچ، بدون کاغذی در دست، پیشنهاد قرارداد مسی را بر روی دستمال کاغذی نوشت.[۲۵][۲۶] بارسلونا پیشنهاد برای پرداخت هزینههای درمانی را پذیرفت به شرط آنکه مسی حاضر به نقل مکان به اسپانیا باشد. مسی و پدرش به بارسلون نقل مکان کردند، جایی که او در آکادمی جوانان باشگاه ثبت نام کرد.[۲۶][۲۳]
مسی اولین بازی رسمیش را در ترکیب اصلی بارسلونا در ۱۶ نوامبر ۲۰۰۳ زمانی که ۱۶ سال و ۱۴۵ روز داشت در دیداری دوستانه مقابل پورتو انجام داد.[۲۷][۲۸][۲۹] کمتر از یک سال بعد، در ۱۶ اکتبر ۲۰۰۴، فرانک ریکارد، مسی را در بازی مقابل اسپانیول به میدان فرستاد تا اولین بازیش را در لالیگا انجام دهد (در حالی که ۱۷ سال و ۱۱۴ روز سن داشت). او تاکنون سومین بازیکن جوان بارسا است که در لالیگا بازی کردهاست. جوانترین بازیکنی که در لیگ برای باشگاه به میدان رفتهاست بویان کرکیچ است که این رکورد را در سپتامبر ۲۰۰۷ بهدست آورد. وقتی لیونل اولین گل خود را برای باشگاه در برابر آلباسته در تاریخ ۱ مه ۲۰۰۵ بهثمر رساند، تنها ۱۷ سال و ده ماه و هفت روز سن داشت و همین هم باعث شد که جوانترین گلزن تاریخ بارسلونا در لالیگا شود.[۳۰] البته تا زمانی که کرکیچ با گل زدن روی پاس گل مسی در سال ۲۰۰۷ این رکورد را بشکند.[۳۱] مسی در مورد سرمربی سابقش، فرانک رایکارد، گفتهاست:
واقعیت این است که ریکارد عامل اصلی پیشرفت من بود. اعتمادی که او در موقعی که من فقط شانزده یا هفده ساله بودم به من داشت را هرگز فراموش نخواهم کرد[۳۲]
در ۱۶ سپتامبر، برای دومین بار در طول سه ماه، بارسلونا اعلام کرد که قرارداد مسی را تمدید کردهاست: وقت آن رسیدهاست که قرارداد او را که دیگر یکی از بازیکنان ترکیب اصلی بهشمار میآید بهبود ببخشیم؛ ما قرارداد مسی را تا ژوئن ۲۰۱۴ تمدید کردهایم.[۲۳] مسی در ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۵ شهروند اسپانیایی شد.[۳۳] او سپس آماده برای انجام دادن اولین بازی خود در فصل ۲۰۰۵-۲۰۰۶لیگ دست
حسین رضازاده (زادهٔ ۱۳۵۷ هـ.ش در اردبیل ـ ایران) ملیپوش سابق تیم ملی وزنهبرداری ایران، دارندهٔ دو مدال طلای المپیک و رکورددار جهانی حرکت دوضرب در دستهٔ فوق سنگین است. او اکنون رییس فدراسیون وزنه برداری ایران و عضو هیئت مدیرهٔ باشگاه فوتبال سایپا است.
حسین رضازاده تاکنون دو بار مدال طلای مسابقات المپیک را برای ایران برده است. وی صاحب رکورد دو ضرب دستهٔ +۱۰۵ کیلوگرم میباشد و پیش از مسابقات جهانی وزنه برداری در فرانسه صاحب رکورد یک ضرب دستهٔ +۱۰۵ کیلوگرم این رشته ورزشی نیز بود.[۱] او در ایران به عنوان «قهرمان قهرمانان» نیز انتخاب شدهاست. آخرین قهرمانی وی مربوط به بازیهای آسیایی دوحه است.
در سال ۲۰۰۲ پیشنهاد یونان برای کسب شهروندی یونان در ازای دریافت ماهانه ۲۰ هزار دلار را رد کرد همچنین تقاضای مشابه ترکیه را مبنی بر تغییر تابعیت خود به ترکیه و دریافت ۱۰ میلیون دلار پاداش در صورت قهرمانی در المپیک آتن و دریافت ماهانه ۲۰ هزار دلار رد کرد.[۲]
رضازاده از جمله ورزشکارانی است که همواره در تبلیغات شرکتهای مختلف حاضر بودهاست. بازی وی در یک فیلم تبلیغاتی برای املاک رابینسون در شهر دوبی باعث اعتراض بسیاری در ایرانشد. وبگاههای خبری وی را متهم کردند که همچون یک بنگاهدار از مردم میخواهد تا سرمایههای خود را از کشور خارج کنند و به کشوری دیگر ببرند. این واکنشهای منفی به حدی بود که خبرگزاریها احتمال دادند قانونی در راستای ممنوعیت حضور ورزشکاران در تبلیغات ماهوارهای تصویب شود.[۳]
۲ مرداد ۱۳۸۷ رضازاده از مسابقات رسمی خداحافظی کرد و به این ترتیب، شرکت او در المپیک پکن منتفی شد. علت انصراف وی از شرکت در المپیک، فشارهای سنگین تمرین در طول دهه اخیر اعلام شد.[۴]. گفته شد که وی به دستور پزشکان از حضور در بازیهای المپیک امتناع کرده است[۵].
در روزهای پیش از آن خبرهایی مبنی بر شرکت نکردن حسین رضازاده در آزمایشهای دوپینگ منتشر شده بود و برخی رسانهها نیز خداحافظی وی را غیر معمول دانستند.[۶][۷]
۱ روز پس از کنارهگیری رضازاده رئیس فدراسیون وزنه برداری مشکلات عروقی را دلیل خداحافظی او دانست. اما ۲ روز پس از کناره گیری قضیه شکل دیگری به خود گرفت. ابراهیم نیرومند مشکلات جسمانی ناشی از بالا بودن فشار خون و قند خون را علت کناره گیری رضازاده دانست. اما در رسانههای مختلف دلایل مختلفی هم از زبان او منعکس شد:... رضازاده در تمرینات زود خسته میشد و به رکوردهای قبلی اش نمیرسید... نوسانات زیادی داشت و تا حدودی افسردگی هم گرفته بود. اما در همان زمان در مصاحبهای که رضازاده با صدا و سیما داشت علت کناره گیری اش را آسیب دیدگی رباط صلیبی پا هنگام تمرین بیان کرد.[۸]
حسین رضازاده در جریان دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)، صریحاً از محمود احمدینژاد پشتیبانی کرد و گفته بود که به دلیل علاقهٔ قلبی به احمدینژاد، حاضر است مسئولیت افتخاری ستاد ورزشی او را بر عهده گیرد.رضازاده رئیس جمهور ایران را قدرتمندترین سیاستمدار جهان دانسته و گفته بود: "نه آمریکا، نه اسرائیل و نه هیچ کس دیگر حریف احمدی نژاد نخواهد شد. ۲۲ خرداد پای صندوق های رای فریاد خواهیم زد: احمدی نژاد، یا ابوالفضل." همزمان در سایت فدراسیون تحت امر او، اعضای تیم ملی نوجوانان وزنه برداری افسوس می خوردند که چرا به سن قانونی برای رای نرسیده اند تا نام احمدی نژاد را داخل صندوق ها بیاندازند.[۹]
او در این باره گفته بود: «به عقیده من، دکتر احمدینژاد با استقامت شجاعانه مقابل زورگویان و قلدرهای جهان و حمایت مردانه از مظلومان عالم نشان داد یکی از قویترین مردان جهان در عرصهٔ سیاست است ... به برکت سفرهای استانی دولت محترم به ویژه شخص رئیسجمهور، امروز در دورترین مناطق ایران و بیبضاعتترین نقاط کشور فضاهای مجهز ورزشی برای جوانان این مرزوبوم وجود دارد. هنر دولت نهم سفر به مناطق دوردست و محروم ایران است چرا که تا پیش از این هیچ دولتی در اندیشه سفر به مناطق دورافتاده و محروم ایران عزیز نبود و جوانان این مناطق هیچگاه به حق واقعی خود نرسیدند»[۱۰][۱۱][۱۲] وی همچنین در سفرهای گاه و بیگاه استانی و نیز تبلیغات ریاست جمهوری احمدی نژاد را همراهی میکند.[۱۳]
صادق زیباکلام در مقالهای وی را فاقد خصوصیات جوانمردی که لازمه پهلوانی است دانستهاست.[۱۴]
حسین رضازاده مدیر تیمهای ملی، قهرمان پیشین جهان و دارندهٔ ۲ مدال طلای المپیک، از سوی فدراسیون جهانی وزنهبرداری بهعنوان سفیر این سازمان منصوب شد. تاماش آیان رئیس فدراسیون وزنهبرداری جهانی ضمن تمجید و تقدیر از سالها زحمات وی در این رشتهٔ ورزشی و فعالیتهایی که در راه آمادهسازی ملیپوشان تمامی ردههای سنی ایران انجام دادهاست، وی را به عنوان سفیر IWF انتخاب و معرفی کرد.[۱۵]
صبح روز ۲۵ آذر ۱۳۸۸ کمیته فنی فدراسیون وزنه برداری اعلام کرد که به دلیل مشکلات دوپینگ و محرومیت چند وزنهبردار ایرانی و ناکافی بودن دلایل و توجیهات اعضاء کادر فنی تیم ملی وزنه برداری ایران، رای به محرومیت حسین رضازاده به همراه تمام اعضاء کادر فنی از مربیگری داده است. پرویز جلایر دبیر فدراسیون وزنه برداری نیز با تایید این محرومیت اعلام کرد که این محرومیت طبق قوانین جهانی اعمال شده است.[۱۶]
پرویز جلایر دبیر فدراسیون وزنه برداری با تکذیب گفتههای منتشر شده اعلام کرد که او هرگز نگفته است که اعضاء کادر فنی تیم ملی وزنه برداری محروم شدهاند. او اعلام نمود این موضوع بستگی به نظر فدراسیون و جواب قطعی آنها دارد. ولی اعضای دیگر همچنان می گویند ما علاوه بر تعطیلی کلیه اردوهای تیم ملی، کادر فنی تیم ملی بزرگسالان را نیز مادامالعمر از فعالیت در وزنه برداری محروم کرده ایم. این تصمیم، نهایی است و به امضای بهرام افشارزاده رییس فدراسیون هم رسیده است.[۱۷][۱۸]
تنها چند روز بعد از انتشار خبر محرومیت وی از سوی ریاست سازمان تربیت بدنی به ریاست فدراسیون وزنه برداری منصوب شد. دبیرکل کمیته ملی المپیک ایران در این مورد گفت: بهترین کسی که میتوانستیم برای این کار انتخاب کنیم، حسین رضازاده بود. وی در شروع فعالیتش گفت: تمامی انتقادهای سازنده را به جان می خریم اما قطعا در این راه دشمنان و معاندین را که دشمن نظام نیز به حساب می آیند با اعلام قصد و نیت شان به مردم معرفی خواهیم کرد. وی افزود: قدرتمندتر از گذشته دوپینگ را کنترل میکنیم.[۱۹][۲۰]
در سال ۱۳۸۸ سعیدعلی حسینی عضو تیم ملی وزنه برداری ایران در مصاحبهای با خبرگزاری ایسنا رضازاده را متهم به دوپینگ کرد.[۲۱] ولی رضا زاده اتهام دوپینگ ونگرانی از رکورد زنی حسینی را تکذیب کرد.[۲۲]
در تیر ۱۳۸۹ سایت تابناک مدارکی را منتشر کرد که حاکی از اعطای پاداش میلیونی توسط مسئولین فدراسیون وزنه برداری ایران به خودشان بود. در متن این مدارک، داراب ریاحی، نایب رئیس فدراسیون وزنه برداری، از حسین رضازاده سرپرست فدراسیون وزنه برداری، خواهان پرداخت پاداش "حسن خدمت انجام کار پایان سال" به افرادی شده که او معرفی کرده است؛ یعنی خود رضازاده و داراب ریاحی. حسین رضازاده نیز ذیل نامه، موافقت خود را با اعطای پاداش به نامبردگان اعلام کرده است. رضازاده در این باره به سایت تابناک گفته است که سازمان بازرسی در جریان است که این مبالغ برگردانده شده و آقای فراهانی در سازمان بازرسی کل کشور نیز در جریان بازگرداندن این رقم و حل مشکل قرار دارد.[۲۳][۲۴]
بیانیه مایلی کهن علیه حسین رضازاده قهرمان سابق المپیک و عضو هیئت مدیره سایپا که از وی انتقاد کرده بود :
یادش بخیر، جادوانه ورزش ایران زنده یاد "آقا تختی" که راز جاودانگیاش نه رنگ و تعداد مدالهایش، بلکه دفاع او از حق و حقیقت و در نهایت گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. چه بسا ورزشکارانی که در طول دوران آمدند و رفتند و حتی بیشتر از "آقا تختی" مدال گرفتند اما، خیلی زود فراموش شدند.آقای رضازاده! از نظر من کار غیر حرفهای یعنی ورود به مسایل فنی بدون تخصص لازم، کار غیر اخلاقی یعنی رسانهای نمودن مسایل داخلی خانوادهی باشگاه، از همه مهمتر دروغ گفتن به مردم است. اینک خودتان قضاوت کنید که آیا صحبتهای من غیر حرفهای و غیر اخلاقی بوده یا صحبتهای دوست شفیق و صمیمی و به عبارتی مدیر برنامههای شما؟! آقای رضازاده!در جایی دیگر عنوان کرده بودید که مایلیکهن محبتهای هیات مدیره را نادیده گرفته است. ای کاش واضحتر در این زمینه صحبت میکردید زیرا شاید این شائبه به وجود آید که محبتهای هیات مدیره یعنی گرفتن امتیازهای شخصی از باشگاه یا گروه نویسنده: سید علی سید میرزایی ׀ تاریخ: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀
اتفاقم به سر کوی کسی افتادست که در آن کوی چو من کشته بسی افتادست خبر ما برسانید به مرغان چمن که هم آواز شما در قفسی افتادست به دلارام بگو ای نفس باد سحر کار ما همچو سحر با نفسی افتادست بند بر پای تحمل چه کند گر نکند انگبین است که در وی مگسی افتادست هیچ کس عیب هوس باختن ما نکند مگر آن کس که به دام هوسی افتادست سعدیا حال پراکنده گوی آن داند که همه عمر به چوگان کسی افتادست -------------------------------------------------------------------------- این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده ست یا ملک در صورت مردم به گفتار آمده ست آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار باز می بینم که در عالم پدیدار آمده ست عود می سوزند یا گل می دمد در بوستان دوستان یا کاروان مشک تاتار آمده ست تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد هرچه می بینم به چشمم نقش دیوار آمده ست ساربانا یک نظر در روی آن زیبا نگار گر به جانی می دهد اینک خریدار آمده ست من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند خاصه این ساعت که گفتی گل به بازار آمده ست آنچه بر من می رود در بندت ای آرام جان با کسی گویم که در بندی گرفتار آمده ست سعدیا گر همتی داری منال از جور یار تا جهان بوده است جور یار بر یار آمده ست ------------------------------------------------------------------------------- صبح می خندد و من گریه کنان از غم دوست ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست بر خودم گریه همی آید و بر خنده تو تا تبسم چه کنی بی خبر از مبسم دوست ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست گو کم یار برای دل اغیار مگیر دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست تو که با جانب خصمت به ارادت نظر است به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی تا غباری ننشیند به دل خرم دوست هر کسی را غم خویش است و دل سعدی را همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
سید محمدحسن حسینی شیرازی (۱۵ جمادی الاول ۱۲۳۰ در محله درب شاهزاده شیراز - ۱۳۱۲در سامرا) مشهور به «میرزای شیرازی» و میرزای مجدد، مرجع تقلید شیعه ایرانی بود.[۱]
پدرش، میرزا محمود، در زمره عالمان دینی بود و در دستگاه حکومت شیراز به کار نویسندگی اشتغال داشت. پس از مرگ پدر تحت تربیت دائیاش، سید حسین موسوی مشهور به مجد الاشراف که از عالمان دینی بود، قرار گرفت.[۲]
در چهار سالگی پای به مکتب نهاد و پس از فراغت از درسهای اولیه، در شش سالگی وارد حوزه علمیه شد.
در سال ۱۲۴۲ به اصفهان رفت و از درس محمدتقی رازی[۳] استفاده كرد. پس از درگذشت محمدتقی رازی، در درس سید حسن بیدآبادی[۴] و محمدابراهیم کلباسی حاضر شد. وی در سن ۲۰ سالگی از بیدآبادی اجازه اجتهاد گرفت.
تا بیست و نه سالگی در اصفهان ماند و در سال 1259 قمری به نجف و کربلا رفت. مدتی را در کربلا اقامت گزید و در این دوران از درس استادانی همچون حسن کاشفالغطاء، محمد حسن نجفی، سید ابراهیم قزوینی و مشکور حولائی بهره برد، ولی چون خود را از این درسها بینیاز دید، قصد برگشت به اصفهان نمود. قبل از رفتن به اصفهان، وارد نجف شد و در درسهای مهم آن روزگار شرکت جست.
معروف است که شیخ مرتضی انصاری بارها می گفت که من درسم را برای سه نفر می گویم:
محمدحسن شیرازی،میرزا حبیب الله رشتی و آقاحسن تهرانی[۵]
وی در سال ۱۲۸۱ پس از فوت شیخ انصاری، مرجع تقلید شیعه شد و نزدیک به ۳۰ سال در این مقام به رفع مشکلات مردم و اداره حوزههای علمیه مشغول بود.
«بسمالله الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.»[۹][۱۰]
سید روحالله خمینی از این اقدام اینگونه تعبیر کردهاست:
«همان نصف سطر میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه، مملکت ما را از توی حلقوم خارجی ها بیرون کشید».[۱۱]
میرزای شیرازی در روز دوشنبه ۸ شعبان ۱۳۱۲ در سن ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در یکی از حجرات صحن حرم علی بن ابیطالب دفن شد.
اگر چه علت مرگ او را برخی بیماری برونشیت و یا سل عنوان کردهاند، ولی عدهای عقیده دارند که پزشک مشکوکی در سامرا پیدا شد و سعی در نزدیک شدن به میرزا نمود و بالاخره در آخرین روزها به معالجه او پرداخت و پس از مرگ میرزا برای همیشه ناپدید شد، از سر سپردگان انگلستان بوده است و میرزا را مسموم نموده و کشت.[نیازمند منبع]
ویلیام شکسپیر (به انگلیسی: William Shakespeare) (۱۵۶۴-۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی که وی را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانستهاند. «برد آون» لقب ویلیام شکسپیر است که به دلیل محل تولدش در آون واقع در استراتفورد انگلیس به این نام شناخته میشود.
ویلیام شکسپیر در ۲۶ آوریل سال ۱۵۶۴ در انگلستان در شهر استراتفورد متولد شد. شهرت شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصربهفرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تمام دوران میدانند اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است.
ویلیام شکسپیر در ماه آوریل (احتمالاً روز بیست و سوم) در استراتفورد متولد شد. پدرش شهردار و مادرش فرزند زمین داری محلی بود. شکسپیر احتمالاً در مدرسهٔ گرامر استراتفورد تحصیل و در آنجا اطلاعات ارزشمندی دربارهٔ لاتین به دست آورده؛ اما ویلیام رهسپار آکسفورد و یا کمبریج نشد. دربارهٔ جوانیهای ویلیام افسانهها یست و در واقع سند مستندی وجود ندارد. اولین مدرکی که ما دربارهٔ او پس از مراسم تعمید و نامگذاری داریم از ازدواج او با آنی هاداوای Anne Hathaway در سال ۱۵۸۲ میباشد. که ثمرهٔ آن دختری در سال ۱۵۸۳ و یک دختر و پسر دو قلو در سال ۱۵۸۳ بود. شکسپیر پس از ازدواج به لندن رفت و در تماشاخانه مشغول بازی شد. در آنجا وظیفه ویرایش نمایش نامهها را به او سپردن شکسپیر از این تجربه استفاده کرد و خود چند نمایشنامه نوشتکه با استقبال روبرو شد. پس از آن ما هیج اطلاعی دربارهٔ فعالیتهای او برای ۷ سال نداریم، اما وی احتمالاً پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگرکار مینموده. در این موقع چندین هیثت بازیگران در لندن و دیگر مناطق وجود داشت که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آنها همگی حدسیات است. اما ما از ارتباط مفید و طولانی او با موفقترین دسته بازیگران با نام مردان لرد چامبرلین The Lord Chambelain's Men اطلاع داریم که پس از آمدن جیمز اول به تخت مردان شاه the King's Men نام گرفتند. شکسپیر نه تنها با این گروه بازی کرد بلکه سرانجام سالار صاحب سهم و مدیر نمایشنامه شد. دسته شامل کسانی که در آن روزگار مشهورترین بازیگران بودند میشد مانند Richard Burbage (که بی شک خالق نقشهای هاملت، لیر و اوتلو بود) همین طور Robert Armin وWill Kempe (بازیگران نمایشنامهٔ دلقک و احمق شکسپیر) همچنین ایشان شناخته شدهترین تئاتر الیزابتی در سال ۱۵۹۹ بودند. شکسپیر در دوران نخستین خود را محدود تئاتر ننموده و در سال ۱۵۹۳ شعر عشقی اساطیری ونوس و آدونیس و در سال پس از آن نیز ربودن لاکریس را منتشرمنتشر ساخت. و تا ۱۵۹۷ وی کامکار شد تا خانه یی نو را در استراتفورد خریداری نماید و اینک او میتوانست خود را یک جنتلمن بنامد.
فرانسیس میرس Francis Meres در پالادیس تامیا: خزانه هوش (۱۵۹۸) در رابطه با شکسپیر میگوید: همانطور که پلاتوس و سنکا Plautus and Seneca بهترین برای کمدی و تراژدی در میان لاتین هستند شکسپیر فاخرترین آنها از هر دو گونه در روی صحنهاست.
با دو چکامهای که شکسپیر در سالهای ۱۵۹۳ و ۱۵۹۴ به چاپ رساند اشعار او زودتر از نمایشهایش چاپ شدند همینطور باید گفت که بیشتر غزلهای وی باید در این سالها نوشته شده باشند و نمایشهای او پس از سال ۱۵۹۴ نمایان شدهاند و او به طور کلی هر دو سال یکی را ارئه نمود که هریک شامل سرود و آهنگهایی بسیار زیبایی میشدند.
نمایشهای ابتدایی شکسپیر شامل: هنری چهارم، تیتوس آندرونیکس، رویای شبی در نیمهٔ تابستان، بازرگان ونیز و ریچار دوم میشود که همگی در میانه و اواخر دهه ۱۵۹۰ تاریخ گذاری شدهاند.
همینطور بعضی از تراژدیهای مشهور او که در اوایل دهه ۱۶۰۰ گفته شدهاند شامل: اتللو، شاه لیر و ماسبت میشود. در حدود سال ۱۶۱۰ شکسپیر به استراتفورد برای استراحت بر میگردد و با وجود آن به نوشتن ادامه میدهد که دورهٔ رمان و کمدی-استراتژی او به حساب میآید مانند: طوفان، هنری هشتم، سیمبلاین و داستان زمستان. درمورد غزلیات او میتوان گفت که نخستین بار در سال ۱۶۰۹ به چاب رسیدند.
ویلیام شکسپیر به تاریخ ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی درگذشت و جسد او دو روز پس از آن در کلیسای مقدس ترینتی به خاک سپردند. او حتی قطعهای ادبی نیز برای روی سنگ قبر خود گفته که بر روی آن حک شدهاست: به خاطر حضرت مسیح از کندن خاکی که اینجا را احاطه کرده خودداری کن، خجسته باد کسی که این خاک را رها کند و نفرین باد کسی را که استخوانهای مرا بردارد. او در حالی مرد که به سال ۱۶۱۶ هیچ نسخهٔ جمع آوری شدهای از آثار شکسپیر وجود نداشت، و بعضی از آنها در نسخههایی مستقل چاپ شده بودند که همانها هم بدون نظارت ویرایش او بود. و در سال ۱۶۲۳ دو تن از اعضای هیئت شکسپیر، جان همینگز و هنری کاندل نسخهای جمع آوری شده از تمام نمایشهایش که مورد تصحیح و رسیدگی قرار گرفته شده بود به چاپ رسید که فیرست فالیو first folio نام گرفته شد.
اشعار غنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای شعر و ادبیات انگلیسی است. از آن جمله میتوان به منظومههای زیر اشاره کرد:
حسین وحید خراسانی (زادهٔ ۱۳۰۰ هجری شمسی در نیشابور) مرجع تقلید شیعه دوازده امامی است.
کلاس درس او پررونقترین کلاس حوزه علمیه قم است و بهطور متوسط در هر جلسه درس وی حدود ۲ تا ۳ هزار طلبه شرکت میکنند. وحید خراسانی از مراجع سنتی قم به شمار میرود و در سخنان خود انتقادهای فراوانی را نسبت به بزرگان اهل سنت ابراز میکند. او همچنین از پایهگذاران برگزاری عزاداری در سالروز مرگ فاطمه زهرا است [۱]. وحید در این روز و در سالروز مرگ امام جعفر صادق با پای برهنه، پیاده از دفتر خود تا حرم فاطمه معصومه در بین دسته عزادار حاضر میشود.[۲] او یکی از هفت نفری ست که پس از مرگ محمدعلی اراکی، در فهرست هفتگانه مراجعی قرار گرفتند که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم معرفی کرد.[۳] صادق لاریجانی، رئیس فعلی قوه قضاییه داماد اوست.[۴] دفتر و منزل او در خیابان صفائیه قم قرار دارد.[۵][۶]
پس از گذراندن مقدمات و ادبیات عرب، دورهٔ سطح را از محمد نهاوندی فرا گرفت و وسپس برای تکمیل تحصیل علوم دینی در درس خارج میرزا مهدی اصفهانی و آیتالله آشتیانی حاضر شد.
علوم عقلی، فلسفه و حکمت را از میرزا ابوالقاسم الهی و میرزا مهدی اصفهانی آموخت و به قصد تکمیل مبانی در سن ۲۷ سالگی بهنجف رفت و در درس میرزا عبدالهادی شیرازی و محسن حکیم و بخصوص سید ابوالقاسم خویی شرکت جست و یکی از شاگردان برجستهٔ وی است.
وحید خراسانی ساختارشکنانهترین زندگینامه در میان مراجع را بر روی وبگاه شخصی خود قرار دادهاست؛ تنها عبارت: «جز قصور و تقصیر چیزی ندارم.»[۷] و [۸]
او از سال ۱۳۷۸ هجری قمری پس از تدریس سالهای متوالی دروس سطح، درس خارج فقه و اصول را آغاز نمود و نزدیک به دوازده سال در نجف آن را ادامه داد.
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۹۰ هجری در شهر مشهد به تدریس پرداخت و بعد از یک سال به شهر قم مهاجرت نمود وهم اکنون به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارد و حوزهٔ او یکی از پر رونقترین دروس حوزهٔ علمیه قم است و در شاخه اصول در حوزه به وحید در اصول شهره است.
وحید خراسانی در پاسخ به استفتاء در مورد بازی شطرنج در پایگاه اطلاع رسانیاش اعلام نمود:
در صورتی که برد و باخت مالی باشد حرام است. و در صورتی که برد و باخت مالی نباشد بنا بر احتیاط واجب اکید حرام است، و زمانی برد و باخت نیست که قرار نباشد چیزی به برنده بدهند و فقط بازی کردن باشد. [۹]
وی در سال ۱۳۷۹ از سیدمحمد خاتمی، رییسجمهور اصلاحطلب خواست سالروز درگذشت دختر پیامبر اسلام را تعطیل رسمی اعلام کند، که این امر محقق شد. [۱۱]
مراسم معارفه صادق لاریجانی به عنوان رییس قوه قضاییه یک بار لغو شد و با تأخیر چند روز بعد برگزار شد. برخی سایتها خبری منتشر کردند که وحید خراسانی دامادش را از احراز این پست بر حزر داشتهاست. این خبر هرگز توسط وحید تکذیب نشد و فقط لاریجانی پس از معارفه آن را تکذیب کرد.
وحید خراسانی در مورد نظام حاکم ایران گفته است : حفظ نظام از اوجب واجبات است نه برای امروز که ما هستیم ، برای همیشه تا روزی که این پرچم به دست امام زمان ارواحنافداه برسد و ما همه در قبال اهل بیت علیهم السلام مسئولیم.[۱۲] وحید خراسانی پس از درگذشت حسینعلی منتظری در بیت وی حاضر شد و ضمن تسلیت به خانواده وی گفت :«من سابقه دوستی ۵۰ ساله با آن مرحوم داشتم و آن بزرگوار را در همه جهات و در همه زمانها عالمی عامل میدانستم. رحمت و رضوان خدا بر ایشان باد.» وی همچنین از اهانت انجامشده به حسن خمینی در مراسم سالگرد درگذشت روحالله خمینی ابراز تاسف کرد.
وی در جریان چهار سفر علی خامنهای به قم در سال ۱۳۸۹ به دیدار او نرفت و او را به حضور نپذیرفت. گفته میشود پیششرطهای وحید خراسانی برای دادن اجازه ملاقات به خامنهای، آزادی زندانیان، عذرخواهی از ملت ایران و اعلام «نداشتن مرجعیت» بودهاست. به گفته سید مجید مصطفوی، وحید خراسانی، سیدعلی خامنهای را کسی میداند که «دستش به خون مردم آغشته شده» است.[۱۳]
در آذر ۱۳۸۹ وی نمایش چهرهی حضرت ابوالفضل را در یک سریال تلویزیونی نامشروع دانست. پس از آن وبگاه الف متعلق به احمد توکلی با ادبیاتی تند به انتقاد از وی پرداخت و پس از مطرح کردن موضوع سریال از او پرسید که چرا رفتار معترضان در روز عاشورای سال قبل و مراسم تشییع حسینعلی منتظری را محکوم نکردهاست. بسیاری از سایتها از جمله شیعه آنلاین این مقاله را اهانت مستقیم به مرجعیت شیعه و دخالت در کار مراجع دانستند و محکوم کردند.[۱۴]
وی در درس خارج خود در مسجد اعظم قم، در ۱ اسفند ۱۳۸۹، اشارهای به موضوع زندان از نظر فقه نموده و از آن به عنوان موضوعی شدید یاد کرد که فقط فقیهی که به «مُخّ فقاهت» رسیده، میداند که حبس در چه مواقعی جایز است. وحید خراسانی تأکید نمود که اساس دین بر حریت است: «فقیهی که به مُخّ فقاهت رسیده، میداند حبس در چه مواردی است و چقدر امر حبس شدید است و اساس دین بر حریت بشر است و حبس و زندانی کردن او و حرمان او از جامعه و از خانواده در چه حد از شدت است و موارد حبس در شریعت در چه مواردی و با چه دقتی مطرح شدهاست»[۱۵] [۱۶] خانوادهٔ گروهی از زندانیان سیاسی این سخنان وحید خراسانی را به عنوان انتقاد از دستگاه قضایی کشور تعبیر کردهاند و با ارسال نامهای از موضع گیری وی تقدیر نمودهاند.[۱۷].
«میرزا محمد تقیخان فراهانی»[۱] (۱۲۳۰–۱۱۸۶) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای ایران در دوره ناصرالدینشاه قاجار بود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود. وی مؤسس دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوری جدید به فرمان او در تهران تأسیس شد. همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از جمله اقدامات وی بهشمار میآید. امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فینبه دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شدهاست.[۲] [۳]
بی نینگ انگلیسی که همراه وزیر مختار انگلیس امیر را ملاقات کرده وی را فردی درشت و تنومند و هوشمند توصیف کرده است. بی نینگ مینویسد امیر در جوانی اهل کشتی بوده و اندام قوی و درشت وی هم موید همین مطلب است. از پهلوانی امیر اطلاعی در دست نیست اما ورزش زورخانه در زمان وی رایجترین ورزش بود. لباس امیر جبه بود و به منشیانش نیر دستور داده بود جبه به تن کنند. امیر کلاه بلندی بر سر میگذاشت و موهای وی بلند و از نوع به اصطلاح پاشنه نخواب بود. وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارشهایش مینویسد پول دوستی که صفت بارز ایرانیان است به هیچ وجه در امیر راهی ندارد. همه وی را فردی مورد اطمینان و غیر قابل فساد میدانستند. دکتر پلاک اتریشی مینویسد: پولهایی که به امیر میدادند و نمیگرفت همگی خرج کشتنش شد.[۴]
میرزا تقی فراهانی در سال ۱۱۸۶ در روستای هزاوه (از توابع اراک) متولد شد.[۵] پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. مادر امیر نیز فاطمه نام داشت و عمری طولانی داشت و مرگ هر دو فرزندش محمد تقی و محمد حسن را دید. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائم مقام را به دست آورد.[۶]
امیرکبیر دو بار ازدواج کرد. ازدواج اول وی با «جانجانخانم» دختر حاج شهبازخان بود. حاج شهباز خان عموی امیر کبیر بود. بنابر نوشته دکتر پولاک: امیر در زمان صدارت خود از این زن جدا شده است. «جان جان خانم» حدود سال ۱۲۴۸ در آذربایجان درگذشته است. دومین همسر امیر، یگانه خواهر تنی ناصرالدینشاه بود که «ملکزادهخانم» نام داشت و به «عزتالدوله» ملقب بود. او دختر محمد شاه و مهد علیا بود. او در شانزده سالگی به عقد ازدواج امیر در آمد. امیر در این هنگام حدود چهل و سه ساله بوده است. این ازدواج ظاهراً به خواست و اشاره ناصرالدین شاه صورت گرفته است. این معنا از نامهای که امیر به پادشاه نوشته است بر میآید: از اول بر خود قبله عالم معلوم است که نمیخواستم در این شهر صاحب خانه و عیان شوم. بعد، به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم.
امیر از نخستین همسر خود «جان جان خانم» که دختر عمویش هم بود، سه فرزند داشت. میرزا احمد خان زاده مشهور به «امیر زاده» و دو دختر که نام یکی از آنها «سلطان خانم» ضبط گردیده است. از عزت الدوله نیز دو دختر داشت که یکی «تاج الملوک خانم» و دیگری «همدم الملوک» خانم نام داشتند.[۷]
نخستین ماموریت سیاسی میرزا تقی خان این بود که پس از قتل گریبایدوف در ایران، از جانب دستگاه دولتی ایران ماموریت یافت تا برای عذرخواهی به عنوان منشی همراه خسرو میرزا به نزد تزارروسیه برود. وی در این سفر در سال ۱۲۴۴ هجری قمری حدود ۲۲ سال داشت. ماموریت دوم وی یک ماموریت تشریفاتی بود که در زمانی که وزیر نظام آذربایجان بود به همراه ناصر الدین میرزای ولی عهد به ایروان رفت تا با تزار روس که به این شهر آمده بود دیدار داشته باشد. نخستین ماموریت سیاسی مهم امیر ریاست هیات نمایندگی ایران در کنفرانس ارزنه الروم در سال ۱۲۵۹ برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی بود. این ماموریت دو سال به طول انجامید.[۸]
محمد شاه در شب شنبه چهارم سپتامبر ۱۸۴۸ میلادی فوت کرد. کاردار سفارت انگلیس با فرستادن پیکی این خبر را به ناصر الدین میرزا در تبریز رساند. میرزا فضلالله نصیرالملک پیشکار ناصر الدین شاه در مهیا نمودن مقدمات حرکت شاه به تهران درماند و میرزا تقی خان مامور به این کار شد.
میرزا تقی با استقراض سی هزار تومان از یک تاجر تبریزی و تدارک نیروی نظامی کافی همراه شاه راهی تهران شد. شاه پس از شش هفته به تهران رسید. میرزا تقی خان برای حفظ شأن شاه جوان از آمدن چند تن از دوستان نزدیک شاه به تهران جلوگیری کرد و دلیل وی این بود که این افراد با ناصر الدین میرزا از کودکی مانوس بودهاند و احترام مقام جدید وی را رعایت نخواهند کرد. در این مدت مهد علیا در تهران مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن افراد مورد نظرش بود و میرزا آقا خان نوری که به قم تبعید شده بود را به تهران فراخواند. میرزا نصرالله صدر الممالک که خود را نامزد اصلی صدارت میدانست در منزل حاجی میرزا آقاسی منزل کرده بود و مشغول دسیسه چینی علیه میرزا تقی خان بود. اما شاه که به تهران رسید بلافاصله میرزا تقی خان را به مقام صدارت برگزید و لقب امیر کبیر را به وی اعطا کرد.[۹]
شب شنبه ۲۲ ذیقعده ۱۲۶۴ ناصرالدین شاه بر تخت نشست و امیر نظام را به صدارت اعظمی تعیین کرد. عین فرمان شاه چنین است :
ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسوول هر خوب وبدی که اتفاق می افتد می دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. به جز شما به هیچ کس دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.[۱۰]
نخستین آشوبی که از طرف مخالفین وی در تهران بر پا شد شورش سربازان آذربایجانی پاسدار ارک در تهران تنها چهار ماه و نیم پس از صدارت وی بود که به تحریک برخی از درباریان انجام شد. در این آشوب دو هزار و پانصد سرباز آشوبگر خانه امیر را محاصره کرده و خواستار عزل وی شدند. روز بعد بین محافظین خانه امیر و سربازان درگیری ایجاد شد که موجب کشته شدن دو تن از محافظین شد. امیر به خانه میرزا آقاخان نوری رفت و فتنه با وساطت چند کس از جمله میرزا ابوالقاسم امام جمعه و عباسقلی خان جوانشیر فرونشست. در این آشوب مردم تهران به حمایت از امیر برخاستند و دکانها را بسته و به مقابله با یاغیان پرداختند[۱۱]
امیر برای انتظام ارتباط با کشورهای دیگر به ویژه اروپاییان اهمیت زیادی قایل بود. وی میرزا محمد علی شیرازی را به وزارت خارجه گماشت و از سفرای خارجی خواست از این پس تمام مکاتباتشان مستقیماً با وزیر خارجه باشد و از رجوع مستقیم به شاه یا صدر اعظم خودداری کنند. امیر در لندن و سنت پترزبورگ سفارتخانه دایمی ایجاد کرد. امیر برای افزایش کیفیت ارتباطات خارجی هیاتی از مترجمین ایجاد کرد که میرزا ملکم خان یکی از معروفترین این افراد است.[۱۲]
امیرکبیر در ۲۶ بهمن ۱۲۲۷ (۲۲ ربیعالاول ۱۲۶۵ ق) با عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه ازدواج کرد.[۱۳]
مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسهٔ جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهای آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.[نیازمند منبع].
اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در نویسنده: سید علی سید میرزایی ׀ تاریخ: جمعه 6 بهمن 1391برچسب:,
از آن جا که در این گونه شعر نظر غلب به شخص و مقصودی معیّن توجّه دارد آن را قصیده یعنی مقصود نام داده اند. طبق نظر علمای ادب، در قصاید فارسی مطلع باید که مصرّع باشد و هر گاه که چنین نیست، به آن شعر قطعه میگویند و نه قصیده.[۲]
اگرچه پیشینه قصیده به شعر عربی در دوران جاهلیت میرسد، لیکن در شعر فارسی از قرن سوم هجری رواج یافت و دوران اوج شکوه آن تا قرن ششم هجری بوده است.[۳] از قرن هفتم به بعد، به علت از بین رفتن دربارهای مقتدری که مشوق شاعران مدیحهسرا بودند، قصیده رو به ضعف نهاد. موضوع قصیدهها از قرن نهم به بعد، بیشتر تجلیل و ستایش اولیای دین است. در دوران متأخر ملک الشعراء بهار با وارد کردن مضمون های اجتماعی و سیاسی در قصیدهها، رنگ تازهای به قصیده داد و این قالب شعری را احیاء کرد.[۴]
قصیده از حیث مضمون و محتوا، از آغاز تا امروز دستخوش دگرگونیهایی شده است که میتوان به اجمال به شرح زیر بیان کرد:
الف) در رزوگار سامانیان اغلب به مدح و ستایش در حد اعتدال و مبالغههای شاعرانه پرداخته میشده است.
ب) در دوران غزنویان و سلجوقیان به مدح و ستایش سلاطین و وزرا و امرا با تملق و چاپلوسی به حد غلو و افراط در طرح تقاضا به حد سوال و تکدی می رسیده است.
ج) ناصر خسرو، با ایجاد تحول و انقلاب در مضمون قصیده، آن را در خدمت توجیه و تبیین مبانی اعتقادی آیین اسماعیلیان در آورد.
د) سنایی غالب قصیده را به مضامین دینی و عرفانی و زهدیات و قلندریات تخصیص داد و شیوهٔ او به وسیلهٔ عطار، شمس مغربی، اوحدی، خواجو، جامی و دیگران دنبال شد.
ه) سعدی و به تبع او سیف فرغانی قصیده را بیشتر در استخدام طرح مسائل اخلاقی و اجتماعی درآوردند.
و) از دوران مشروطیت به این سو، قصیده بیشتر در خدمت مسائل سیاسی، اجتماعی، میهنی و ملی و ستایش آزادی قرار گرفته و در تهییج عواطف و احساسات و تنویر افکار جامعهٔ کتابخوان نقش بسزایی داشته است. شاخصترین قصاید از این نوع را می توان دردیوان ملکالشعرا بهار سراغ گرفت.
قصیده دارای اصطلاحاتی خاص خود است. بیت اول آن مطلع نامیده میشود. در قصیدههای مدحی، اغلب چهار بخش مشخص است: تشبیب، تخلص، مدح و دعای تأبید. بیت های شروع قصیده را که معمولا وصف طبیعت یا شرح وصال یا فراق معشوق است، "تغزل"(شعر عاشقانه گفتن) یا "تشبیب"(احوال ایام جوانی را ذکر کردن) یا "نسیب"(شعر لطیف درباره زنان) میگویند. پس از چند بیت، شاعر تغزل را به مدح میکشاند که این قسمت را "تخلص" مینامند. مهارت شاعر در پیوستن بخش مقدمه قصیده به مدح، و ظرافتی که در این مورد به کار میبرد "حسن تخلص" نامیده میشود. پس از مدح که قسمت اعظم قصیده را تشکیل میدهد،شاعر قصیده را با دعای تأبید به پایان میبرد، یعنی برای ممدوح خود آرزوی جاودانگی میکند، که به این قسمت "شریطه" میگویند. در بسیاری از قصاید، مخصوصا وقتی که موضوع آن مدح نیست، بدون تشبیب و تغزل سروده شدهاند و شاعر بدون مقدمه وارد موضوع مورد نظر خود شدهاست. چنین قصیدهای را "محدود" یا "مقتضب" مینامند.[۵] به لحاظ طولانی بودن قصیده و یکسان بودن قوافی، گاه شاعر مجبور به تجدید مطلع میشود. یعنی مصرع اول بیتی در اواسط قصیده با مصرعهای زوج هم قافیه میگردد. پس از آن شاعر اجازه دارد که قوافی تکراری با بخش قبلی را در شعر خود استفاده نماید. خاقانی شروانی و سعدی شیرازی در قصاید خود از روش تجدید مطلع سود برده اند.[۶]
شاعر ا↑ آرایههای ادبی(قالبهای شعر، بیان و بدیع). (ISBN 964-05-0036-4)
فال حافظ
قالب های نازترین
جوک و اس ام اس
جدید ترین سایت عکس
زیباترین سایت ایرانی
نازترین عکسهای ایرانی
بهترین سرویس وبلاگ دهی
Template By: NazTarin.Com